هواخواهی

معنی کلمه هواخواهی در لغت نامه دهخدا

هواخواهی. [ هََ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) طرفداری. دوستی. علاقه. مساعدت. معاضدت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : آن میل ها و هواخواهی ها که دیده آمده بود بنشست. ( تاریخ بیهقی ). از جانب وی همه راستی و یکدلی واعتقاد راست و هواخواهی بوده است. ( تاریخ بیهقی ).
گر ببینی ز مرغ تا ماهی
همه را باشد این هواخواهی.نظامی.گل کمر بسته در شهنشاهی
خاک چون باد در هواخواهی.نظامی.

معنی کلمه هواخواهی در فرهنگ فارسی

۱- هواپرستی ۲-اشتیاق آرزومندی . ۳- عشق محبت . ۴- طرفداری حمایت علاقه مندی هواداری : ومجموع خواتین و شاهزادگان وامرا وارکان دولت را پیشکشهای کرامند گذرانیده و وظیف. هواخواهی و خدمتکاری بجای آورد.

جملاتی از کاربرد کلمه هواخواهی

از هواخواهی ثنا می‌گویدت وز سر عجزی دعا می‌گویدت
چه حاصل از هوای وصل جامی گر از جانان هواخواهی نباشد
تا گل به هواخواهی روی تو درآمد نقاش چمن صاحب وجه حسنش کرد
گر بینی ز مرغ تا ماهی همه را باشد این هواخواهی
از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت زود بی برگ ازین دار فنا خواهی رفت
ز ناگه به رسم هواخواهیی برآورد دریایی ماهیی
هنگامی‌که تبعیض در برابر مسلمانان با تأکید بر وابستگی و هواخواهی مذهبی شکل گرفت، واژه‌های ضداسلام‌گرایی، ضد مسلمانی و ضد مسلمانان به جای مسلمان هراسی پدیدار شد و به افرادی که برای مسلمانان تبعیض قائل می‌شوند در کل اسلام هراس، ضد مسلمان، فعال ضداسلام، ضد پیروان محمد با نوشتاری گوناگون می‌گویند درحالی‌که کسانی که توسط فرقه‌ها یا احزاب خاص تشویق به اینکار شدند ضد مسجد، ضد شیعه (شیعه هراس)، ضد صوفی گرایی (صوفی هراس) و ضد سنی (سنی هراس) گفته می‌شود.
و هر کس از ندما و حشم و جز ایشان که با امیر سخنی گفتی، جواب دادی که: «کار خواجه و عارض است» و چنان نمودی‌ که البّته خود نداند که این حال چیست. و عنفها و تشدیدها رفت و آخر بسیار مال شکست‌ و بیکبار دلها سرد گشت و آن میلها و هواخواهیها که دیده آمده بود، بنشست‌ و بو سهل در زبان مردمان افتاد و از وی دیدند همه، هر چند که یاران داشت درین باب، نام ایشان برنیامد و وی بدنام گشت و پشیمان شد و سود نداشت. و در امثال این است که قدّر ثمّ اقطع‌، او نخست ببرید و اندازه نگرفت پس بدوخت تا موزه و قبا تنگ و بی‌اندام‌ آمد.
همی روبم به مژگان راه تو باشد هواخواهی پس از خواب اجل زین خاک سازد خشت بالینم
تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم
گرچه شاهان به هواخواهی او خاسته اند پیش درویش هواخواه فرو آمده بود