معنی کلمه هوا گرفتن در لغت نامه دهخدا
پس نیاری هیچ جنبیدن ز جا
تا نگیرد مرغ خوب تو هوا.مولوی.بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی.سعدی.گرد ارچه بسی هوا بگیرد
هرگز نرسد به گرد افلاک.سعدی.به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست.حافظ.ز خاکدان تعلق گرفته ایم هوا
غبار دست ندارد به طرف دامن ما.صائب.رجوع به هواگیر شود.