هه

هه

معنی کلمه هه در لغت نامه دهخدا

هه. [ هََ ه ْ ] ( اِ صوت ) صدایی است که در وقتی که خواهند دهن شخصی را بوی کنند از آن شخص بر گوش میخورد. ( برهان ).
هه. [ هََ ه ْ ] ( ع اِ صوت ) تذکره است و وعید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسم صوت است برای تذکره و وعید. ( اقرب الموارد ).
هه. [ هََ ه ه ] ( ع مص ) لثغه عارض شدن کسی را و بند شدن زبان در سخن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه هه در فرهنگ فارسی

( اسم ) صدای نفس آواز نفس . یا هه کردن . نفس کوتاه و شدید بر آوردن تابوی دهان معلوم گردد : الاستنکاه هه کردن خواستن .
لثغه عارض شدن کسی را و بند شدن زبان در سخن
( ه ه ) گاه کلمات عربی مختوم به تائ تانیث که درفارسی بشکل ه ه نویسند و بصورت های غیر ملفوظ تلفظ کنند مانند : لذه( لذت ). توضیح حرف تاتانیث در آخر مصادر عربی هنگام وقف تبدیل به ها(ه ) می شود و این امر در زبان عربی قیاسی است و بدین سبب است که تائ آخر مصادر را هر جا که وقف به ها باید کرد به صورت تائ تانیث می نویسند و تاهای اصلی در مثل ((انت ) ) و تائ ملحق بجمع سلامت در مثل (( قانتات ) ) و نظائر آنها را به تای کشیده (ت ) نوشته اند زیرا کتابت کلمات تابع وقف ابداست و پارسی زبانان غالبا میان تای اصلی و الحاقی فرق نگذاشته اند و همه را به تا تلفظ کرده اند مانند : نعمت موهبت تهنیت حکومت مگر در مواردی که معنی کلمه تفاوت حاصل کند : چنانکه اقامه و اقامت و اراده و ارادت ولی در غیر این موردگاه به پیروی از قیاسی عربی کلمه را به ها نیز آورده اند . خاقانی گوید : (( تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر عدلش زفضل عاطفه گستر نکو ترست . ) ) (( احکام کسروی نشیندی که درسمر عدلش زعقل ممکله پرور نکو ترست . ) ) ( خاقانی ) (( سخن بی عیب اینجاست و رحمت وراف. بی عیب اینجاست . ) )

معنی کلمه هه در دانشنامه عمومی

هه ( همچنین به صورت ḥḥ, also Huh, Hah, Hauh, Huah, and Hehu ) شخصیت نامتناهی یا ابدی در اساطیر مصر بود. نام او در اصل به معنای «سیل» است و اشاره به هرج و مرج آبی که مصریان بر این باور بودند قبل از ایجاد جهان وجود داشته است. مصریان این هرج و مرج را در تقابل با جهان نامحدود و محدود بی نظیر تصور می کردند. همتای زن هه به هوهت معروف بود که به سادگی شکل زنانه نام وی است.
مانند سایر مفاهیم موجود در اگدود، شکل نر او اغلب به صورت قورباغه، یا انسان سر قورباغه ای و شکل ماده او به صورت مار یا انسان دارای سر مار، به تصویر کشیده می شد. سر قورباغه نماد باروری، خلقت و بازآفرینی بود، و دیگر مردان اگدود کک، آمون و نون نیز آن را در اختیار داشتند. نمادهای مشترک دیگر او را به صورت خمیده نشان می دهد که یک ساق کف دست در هر دست ( یا فقط یک دست ) دارد، گاهی اوقات با ساقه کف دست در موهای خود قرار دارد، زیرا ساقه های کف دست برای مصری ها عمر طولانی را نشان می دهد.
در تصویرهای این فرم نیز در قاعده هر ساقه کف دست یک حلقه وجود دارد که نشان دهنده بی نهایت است. تصاویر هه همچنین در هیروگلیف ها برای نشان دادن یک میلیون مورد استفاده قرار گرفته که اساساً در ریاضیات مصر باستان معادل بی نهایت تلقی می شد؛ بنابراین این خدای باستانی به عنوان «خدای میلیون ها سال» نیز شناخته می شود.
خدای هه معمولاً به صورت انسانی، مانند شخصیت هیروگلیف، به عنوان یک شخصیت مرد با ریش الهی و کلاه گیس دامنی به تصویر کشیده می شد. به طور معمول زانو زده ( یک زانو بالا رفته ) ، گاهی اوقات در یک سبد - علامت «همه» قرار دارد. هه معمولاً در هر دست شاخه نخل بریده را نگه می دارد. ( اینها در معابد برای نگهداری تشریفات استفاده می شدند، که استفاده از شاخه نخل را به عنوان نماد هیروگلیف برای «سال» توضیح می دهد ) . گاهی اوقات، شاخه نخل اضافی روی سر خدا می پوشند.
در عددشناسی مصر باستان، از خدایانی مانند هه برای نشان دادن اعداد در سیستم نقطه اعشاری استفاده می شده است. به طور خاص، تعداد ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ در هیروگلیف، هه که در حالت نشسته طبیعی خود قرار دارد، به تصویر کشیده شده است.

معنی کلمه هه در ویکی واژه

دالین شناسالین مفرد؛ پس از اسم‌های عام برای اشاره به یه نمونه (موجود) خاص دانشته (دانسته‌شده)، آورده می‌شود: ک.م.م دو عدد برابر بزرگترینشان است، اتا بزرگتر هه بر کوچکتر هه بخشپذیر باشد. پسر هه توپ‌ام را سوراخ کرد. کفشْ کوهنوردی هه برایم بزرگ بود. بستنی هه خورده شده بود. یک متر شلنگ کولر خریده بودم تا سرویسش کنم، ولی دیدم مشکل‌های دیگری هم دارد؛ تازه شلنگ هه هم سوراخ بود! تابع sorted یه شی تکرارپذیر گرفته و یه نمونه جدید از مرتب‌شده‌ی شی هه می‌برگرداند.

جملاتی از کاربرد کلمه هه

ماهها باید که تا یک پنبه دانه زآب و گل که قبا گردد ببر گاهی ازارو پیرهن
از قلها دماوند وز رودها سماوه از جاهها حدایق وزکانها بدخشان
شهر اتسهوهه در ایالت اشلسویگ-هل‌اشتاین در کشور آلمان واقع شده‌است.
وین هودج کبریای دل را بر کوههٔ چرخ اخضر آرم
دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست گره جبهه خوبان، گره پیوندست
جوهر چین جبهه وا کرده را در کار نیست صفحه آیینه مستغنی ز مسطر کردن است
قال: و تقتلهم الدّبیلة سراج من نار تاخذ فی کتف احدهم حتی یخرج من صدره. این عذاب اول است و عذاب دوم عذاب قبر، حسن گفت: احدی المرتین اخذ الزکاة من اموالهم و حملهم علی الجهاد و الأخری عذاب القبر. و قیل المرة الاولی ضرب الملائکة وجوههم و ادبارهم عند قبض ارواحهم و الأخری عذاب القبر. ربیع گفت: سه عذاب است ایشان را: یکی قتل و فضیحت و خواری و در اسلام رفتن ایشان بناکامی بی حسبت.
تاپی در سال ۱۹۹۴ رسماً ورشکستگی خود را اعلام کرد. پرونده‌های بسیاری برای برنارد تشکیل شد که بیشتر آن‌ها مربوط به نتیجه‌سازی (تغییر نتایج فوتبال با پرداخت پول به تیم حریف) در فوتبال بود. در سال ۱۹۹۷، برناد ۶ ماه از حبس ۱۸ ماهه خود را در زندان لا سانته پاریس به سر برد.
تا قدر خان کمر خدمت او بست ببست از پی خدمت او یکرهه فغفور قبای
از سال ۱۳۵۲ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بود و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب و نیز بیش از دو دهه فلسفه تطبیقی را در مقطع دکتری تدریس کرد.
داد خواهانش گرفته راهها راه خوابش بسته شبها آهها
بسمل آهنگان‌، تسلیمت مهیا کرده‌اند جبههٔ شوقی‌که داند آستان شمشیر را
فروغ رای تو مصباح راههای مخوف عنان عزم تو مفتاح ملکهای حصین