هنگامه

هنگامه

معنی کلمه هنگامه در لغت نامه دهخدا

هنگامه. [ هََ م َ / م ِ ] ( اِ ) مجمع و جمعیت مردم و معرکه بازیگران و قصه خوانان و خواص گویان و امثال آن باشد. ( برهان ) :
چند گردی بسان بی ادبان
گرد هنگامه های بوالعجبان ؟سنائی.در این چارسو هیچ هنگامه نیست
که کیسه برمرد خودکامه نیست.نظامی.نهادم در این شیوه هنگامه ای
مگر در سخن نو کنم خامه ای.نظامی.اشارت کرد خسرو کای جوانمرد
بگو گرم و مکن هنگامه را سرد.نظامی.هر جا که حکایتی و جمعی است
هنگامه توست و محفل من.سعدی.نامه اولیاست این نامه
مبر این را به شهر و هنگامه.اوحدی.هنگامه ارباب سخن چون نشود گرم
صائب سخن از مولوی روم درافگند.صائب. || هرگونه ازدحام و غوغا :
هنگامه شب گذشت و شد قصه تمام
طالع به کفم یکی نینداخت کجه.رودکی.هنگام صبوح و موکب صبح
هنگامه درید اختران را.خاقانی.- هنگامه بلند شدن ؛ سر و صدا به راه افتادن. سخن کسی یا داستانی بر زبانها افتادن :
نی همین هنگامه رسوایی من شد بلند
عشق دائم بر سر بازار مستور آورد.نظیری.- هنگامه بند ؛ هنگامه گیر. معرکه گیر. نقال یا درویشی که به سخن و داستان گوئی یا کارهای شگفت خودمردم را سرگرم دارد :
تماشا دلی و هزار آرزو
ز هنگامه بندان این چارسو.ظهوری.- هنگامه بندی ؛ نموداری. ( غیاث ) ( آنندراج ). آشکاری و برزبان افتادگی.
- هنگامه جوی ؛ آنکه در پی ایجاد معرکه باشد. هنگامه گیر.
- هنگامه طراز ؛ آنکه هنگامه برپا کند و آن را بیاراید :
صائب ! از خانه ما گلشن معنی بنواخت
باغ اگر بلبل هنگامه طرازی دارد.صائب.- هنگامه طفلان ؛کنایه از دنیا و عالم است. ( برهان ).
- هنگامه طلب ؛ آنکه جدال و خلاف را با مردمان دوست دارد. هنگامه جوی. ( یادداشت مؤلف ).
- هنگامه فروز ؛ مجلس آرا که هنگامه را گرم کند :
هر لاله ز باغ عارض او
هنگامه فروز صد بهار است.ظهوری.- هنگامه کردن ؛ مثل قیامت کردن ، یعنی کاری را بسیار خوب انجام دادن. این ترکیب بیان کننده اهمیت کار کسی است ، چه منفی و چه مثبت.
- || معرکه گرفتن. هنگامه برپاکردن :

معنی کلمه هنگامه در فرهنگ معین

(هِ مِ ) (اِ. ) ۱ - جمعیت مردم . ۲ - معرکه . ۳ - شور و غوغا، داد و فریاد.

معنی کلمه هنگامه در فرهنگ عمید

۱. جمعیت مردم، معرکه.
۲. فریاد و غوغا، هیاهو.
۳. وقت، زمان.
* هنگامه کردن: (مصدر لازم ) غوغا کردن، فتنه و آشوب برپا کردن.

معنی کلمه هنگامه در فرهنگ فارسی

معرکه، جمعیت مردم، فریادوغوغاوهیاهو، وقت زمان
۱- جمعیت مردم . ۲- داد و فریاد غوغا. ۳- معرکه (کشتی قصه گویی شعبده بازی و غیره ) : بازبوسید زنو شیر صفت آهویی باز هنگام. کشتی است حریفان . هویی . ( گل کشتی ) یاهنگامه دریدن کسی را . هنگام. کسی را دریدن . بهم زدن معرک. او را : هنگام صبوح موکب صبح هنگامه دریده اختران را. ( خاقانی ) یا هنگام. طفلان . دنیا. یا هنگام. عمل گرم کردن . بکار خویش رونق دادن بازار خویش را تیز کردن : نرم و درشت فراوان چشیده تا بتصدر رسیدهبسی انبانچه نرم کرده تاهنگام. عمل گرم کرده ... )

معنی کلمه هنگامه در فرهنگ اسم ها

اسم: هنگامه (دختر) (فارسی) (تلفظ: he (a) ngāme) (فارسی: هنگامه) (انگلیسی: hengame)
معنی: شگفت انگیز، عالی، فوق العاده، فتنه، آشوب، شورش، ( در قدیم ) هنگام، زمان، فصل

معنی کلمه هنگامه در دانشنامه عمومی

هنگامه (فیلم ۲۰۰۳). هنگامه ( به هندی: Hungama ) یا غوغا فیلمی محصول سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی پریادارشان است. در این فیلم بازیگرانی همچون آکشای کانا، پارش راوال، آفتاب شیودسانی، ریمی سن، شاکتی کاپور، راجپال یاداو، تیکو تالسانیا، شوما آناند، اوپسانا سینگ، مانوج جوشی و جاگادیش ایفای نقش کرده اند.
دنباله این فیلم هنگامه ۲ می باشد که در سال ۲۰۲۱ ساخته شد.

معنی کلمه هنگامه در ویکی واژه

جمعیت مردم.
معرکه.
شور و غوغا، داد و فریاد.

جملاتی از کاربرد کلمه هنگامه

چند هنگامه وقت شد کای دل به دعا ختم قصه گردانی
در بیشتر تاریخ سرزمین میانه، اریادور کم جمعیت بوده است از این رو به آن سرزمین تنها هم می‌گویند. در هنگامهٔ جنگ حلقه ساکنان اصلی اریادور در شایر، بری، ریوندل و پردیس‌های خاکستری بود. البته رفت‌وآمدهایی ار سوی کوتوله‌هایی که در ارد لیندون معدن کاری می‌کردند وجود داشت. همچنین گروه اندکی از انسان‌ها نیز به صورت شکارچی-گردآورنده در جنگل‌های مینهیریات زندگی می‌کردند.
مردم همه در شکوهء بیکاری خویشند سرخاری این طایفه هنگامهٔ‌ گر شد
هنگامهٔ شب گذشت و شد قصه تمام طالع به کفم یکی نینداخت کجه
حکمت آموز دل پاکت سروش غیب بس گو معلم برشکن هنگامه تعلیم را
هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم
سرگذشتی گفتم از دل آتش جان شعله زد گرم شد هنگامه خوابم بر سر افسانه رفت
جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را // از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
ترک دنیا کرده ام در عین خواهش های نفس بسته ام در گرمی هنگامه چشم خویش را
به نامش خطیبان کشادند لب شد آن روز هنگامه بوالعجب
پیش که هنگامهٔ عالم نبود غلغل بازیچهٔ آدم نبود
هنگامهٔ نشاط مکرر که دیده است بلبل تو ناله‌ کن به امید بهار و هیچ
از فیلم‌هایی که وی در آن نقش داشته‌است، می‌توان به قاتل باید دوباره بکشد، هنگامه کرکس‌ها، سرباز حرفه‌ای، دو چهره ترس، مردی با چهره عجیب به‌دنبال توست تا تو را بکشد و آبادی زامبی‌ها در دل کویر اشاره کرد.