هنگامه گیر

معنی کلمه هنگامه گیر در فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) معرکه گیر.

معنی کلمه هنگامه گیر در فرهنگ عمید

کسی که معرکه برپا کند، معرکه گیر.

معنی کلمه هنگامه گیر در فرهنگ فارسی

(صفت )کسی که معرکه بر پا کند معرکه گیر ( نقال بازیگر مشعبد مار گیر و غیره ) : ای بهر هنگامه دام عشق توهنگامه گیر وی چکیده خون مابر راه ره رورانشان ٠

معنی کلمه هنگامه گیر در ویکی واژه

معرکه گیر.

جملاتی از کاربرد کلمه هنگامه گیر

خویشتن پیش ناکسان و کسان همچو هنگامه گیر و راه‌نشین
بما بر یکی حمله کرد آن سوار بشد راست هنگامه گیر و دار
ما مهره‌ایم و هم جهت مهره حقه‌ایم هنگامه گیر دل شده و هم نظاره‌ایم
دل بهر یافه و مجاز مده راه هنگامه گیر باز مده
بدو عاس گفت ای شه نام دار کنون هست هنگامه گیر و دار
مرغ بهنگام زد نعرهٔ هنگامه گیر کز همه کاری صبوح خوشتر هنگام صبح
ای به هر هنگامه دام عشق تو هنگامه گیر وی چکیده خون ما بر راه ره رو را نشان
نگویم چو هنگامه گیران کابل به هر کاروان کاه و هر کاروانی