هنگ
معنی کلمه هنگ در لغت نامه دهخدا

هنگ

معنی کلمه هنگ در لغت نامه دهخدا

هنگ. [ هََ ] ( اِ ) سنگینی و تمکین و وقار. ( برهان ). سنگ. ( حاشیه برهان چ معین ) :
ای زدوده سایه تو ز آینه ی ْ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم و فرهنگ هنگ.کسائی.خداوندا ندیدم هیچ سالاری به سنگ تو
نه اندر کارها شاهی به آئین و به هنگ تو.فرخی.شجاعت از هنر و بازوی تو گیرد نام
مروت از سپر و همت تو گیرد هنگ.فرخی.ای رئیس مهربان این مهرگان خرم گذار
فرّ و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ.منوچهری.مردمان زمانه بی هنرند
زانکه فرهنگشان ندارد هنگ.مسعودسعد.پر و بال از تو یافته رادی
فرّ و هنگ از تو یافته فرهنگ.سنایی.- بهنگ ؛ باهنگ. باوقار. متین :
یاری بودی سخت به آئین و بهنگ
همسایه تو بهانه جوی و دل سنگ.فرخی. || در زبان پهلوی ، هنگ = فهم و معرفت. ( حاشیه برهان چ معین ). دریافت و فهم و ادراک و فراست و هوش. ( ناظم الاطباء ). دانایی و هشیاری. ( برهان ) :
که او را سپارم به فرهنگیان
که دارد سر مایه و هنگ آن.فردوسی.یکی پیلتن دیدم و شیرچنگ
نه هوش و نه دانش ، نه رای و نه هنگ.فردوسی.برادر شد، آن مرد هنگ و خرد
سرانجام من هم بر این بگذرد.فردوسی.جهان به خدمت او میل دارد و نشگفت
که خدمتش طلبد هرکه هوش دارد و هنگ.فرخی.هوش و هنگت برد به گردون سر
که بدین یافت سروری هوشنگ.ناصرخسرو.گرت هوش است و هنگ دار حذر
ای خردمند از این عظیم نهنگ.ناصرخسرو.- باهنگ ؛ باهوش. هشیار :
به منذر چنین گفت روزی جوان
که ای مرد باهنگ روشن روان.فردوسی.- بهنگ ؛ باهنگ. باهوش :
همه به تیغ گرفته ست و از شهان ستده ست
شهان پردل جنگ آور بهوش و بهنگ.فرخی. || غم خواری. ( ناظم الاطباء ). نگاه داشتن و غم خواری کردن. ( برهان ) :
بدو گفت شیده که این نیست هنگ
که ما زنده و تو درآیی به جنگ.فردوسی. || ضرب و صدمه و آسیب. ( برهان ) :
وگرنه بیارای جنگ مرا
به گردن بپیمای هنگ مرا.فردوسی. || زور و قوت و قدرت. ( برهان ). سنگ. ( حاشیه ٔبرهان چ معین ) :

معنی کلمه هنگ در فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) ذخیره ، توشه .
(هَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - وقار، سنگینی . ۲ - قصد، اراده . ۳ - معرفت ، دانایی . ۴ - از تقسیمات ارتش که مرکب از سه گردان است .
(هِ ) (اِ. ) پیچش شکم ، شکم روش .

معنی کلمه هنگ در فرهنگ عمید

۱. واحدی در ارتش، مرکب از سه گُردان.
۲. [قدیمی] سپاه.
۱. هوشیاری، دانایی: ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری: ۶۹۲ ).
۲. سنگینی: ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی: ۱/۳۴۸ ).
۳. [مجاز] وقار، شوکت.
۴. زور، قدرت.
۵. قصد، آهنگ.

معنی کلمه هنگ در فرهنگ فارسی

زور، قدرت، سنگینی، وقار، وزن، شوکت، هوش، قصد
( اسم ) ۱- وزن مقدار. ۲- زور قدرت : زهنگ سپهدار و چنگ سوار نیامد دوال کمر پایدار گسست و بخاک اندر آمد سرش سواران گرفتند گرد اندرش . ( شا ) ۳- سنگینی ثبات وقار : گویند زسنگ و هنگ دوری دانی که نه جای سنگ و هنگست . ( انوری )
ذخیره توشه و قوت

معنی کلمه هنگ در فرهنگستان زبان و ادب

{regiment} [علوم نظامی] یگانی راهکنشی که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود

معنی کلمه هنگ در دانشنامه عمومی

هَنگ ( به فارسی افغانستان: غُند ) یکی از یگان های راهکنشی است که معمولاً از دو یا چند گردان تشکیل می شود.
هر هنگ معمولاً از ۲٬۰۰۰ تا ۴٬۰۰۰ سرباز تشکیل شده است. معمولاً ۲ تا ۴ گردان با هم یک هنگ و ۲ تا ۴ هنگ با هم یک تیپ تشکیل می دهند. فرمانده یک هنگ معمولاً درجهٔ سرهنگی دارد.
اصطلاح «هنگ» ظاهراً با روش پسین سازی از واژهٔ «سرهنگ» ساخته شده است، که آن در پارسی میانه «sarhang» و در پارسی باستان « - sara - θang*» بوده و همکردی از دو واژه: « - sara*» «سر» و « - θang√» «کشیدن، هنجیدن، آهیختن» لفظاً به معنای «پیش کشنده، پیش برندهٔ لشکر» است . این واژه در زبان های پارسی میانه و سغدی هم به معنای «سردار، سرور، فرمانده، سرهنگ» به کار می رفته است . چنانچه، در سپاه سامانیان و غزنویان سرهنگ سردار و فرمانده فوج را می گفتند. از این رو، از دیر باز «سرهنگ» را ساخته شده از دو واژه: «سر» ( سردار ) + «هنگ» ( «سپاه، لشکر»> پارسی میانه: hang «نیرو، زور» ) شمرده اند. چنانچه، فرهنگ «غیاث اللغات» به نقل از فرهنگ و واژه نامه های کهنتر «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «فرهنگ رشیدی»، «بحر عجم»، «سرهنگ» را چنین تعریف کرده است: «کوتوال و وجه تسمیه آن که سر به معنی سردار و امیر و هنگ به معنی سپاه» . «فرهنگ آنندراج» نیز در تعریف «سرهنگ» آورده است: «سردار و پیشرو لشکر و سپاه، چه هنگ به معنی سپاه نیز آمده» .
اصطلاح «هنگ» را سال ۱۳۱۴ فرهنگستان زبان ایران با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش شاهنشاهی ایران، جایگزین اصطلاحات عربی «فوج» و فرانسوی «رژیمان» ( از فرانسوی: régiment ) کرد. همزمان واژهٔ «سرهنگ» نیز با پیشنهاد انجمن واژه گزینی ارتش به معنای «فرمانده هنگ» جایگزین درجهٔ «کلنل» ( از فرانسوی: colonel ) شد .
هنگ همچون یگان رزمی نخستین بار در سپاه هخامنشیان ( ٥٥٠ - ٣٣٠ تا میلاد ) پدید آمده و «هزاره» ( پارسی باستان: - hazāra* ) نامیده می شده و آن را «هزاربد» ( پارسی باستان: - hazārapati* ) فرماندهی می کرد . هزاره از ۱۰ سده ( پارسی باستان: - θata* ) تشکیل می شد و هزار سرباز را در بر می گرفت. هر هزاره یا هنگ برای خود درفش ( پارسی باستان: - drafša ) داشت . از این رو، در سپاه اشکانیان ( ۲۵۰ تا میلاد – ۲۲۴ میلادی ) ، که سازمان ردبندی دهدهی سپاه هخامنشیان را به کار گرفته بود ، هزاره «درفش» ( پارسی میانه: drafš ) نام گرفته و سردار آن «درفش سالار» ( پارتی: drafš - sālār ) خوانده می شد .
هنگ (راسک). هنگ روستایی در دهستان مورتان بخش پارود شهرستان راسک استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۷۰۰ نفر ( ۱۵۲خانوار ) بوده است.
هنگ (زیست شناسی). هَنگ ( به انگلیسی: Legion ) در آرایه شناسی زیستی یک رتبه آرایه شناختی غیراجباری در درون سلسله مراتب آرایه شناسی لینه ای است که پایین تر از رده و بالاتر از هم زادان قرار دارد. هنگ از گروهی راسته های متشابه تشکیل شده است که در رتبه بندی برخی پرندگان و پستانداران کاربرد دارد.
ممکن است هنگ ها در یک بالاهنگ دسته بندی شوند یا خود به زیرهنگ و فروهنگ تقسیم شوند.
هنگ (ساز). ساز هنگ، هندپن، پنتام یا هنگ درام، گونه ای ساز کوبه ای در طبقه ی خودصداها است، که برای نخستین بار در سال ۲۰۰۰ ( میلادی ) به دست یک خانم و آقای آلمانی به نام های فلیکس رونِر و سابینا شِرر در شهر برن در کشور سوئیس ساخته شد. سازندگان نامِ «هنگ» را روی این ساز گذاشته اند و درباره ی استفاده از نامِ «هنگ درام» در زبان انگلیسی ابراز ناخرسندی کرده اند اما امروزه بیش تر مردم این ساز را با همین نام تجاری می شناسند.
هنگ نوعی ساز است که در دستهٔ سازهای خودصدا تقسیم بندی می شود یا به طور واضح تر ساز هنگ درام یک ساز کوبه ای و ملودیک می باشد. اسم کمپانی اصلی تولید کنندهٔ این ساز PANArt Hangbau AG است. این شرکت همچنان تولیدات خاصی به غیر از هنگ درام در برنامه کاری خود دارد.
گفته می شود قبل از ابداع ساز هنگ درام، سازهای دیگری به نام SteelPan با بدنه کاملاً فلزی و ساختار ابتدایی حدود ۱۷۰۰ میلادی در آفریقا و آمریکای جنوبی و بعد از آن از گالن های فلزی ( گالن هایی با ظرفیت ۵۵ گالن ) خالی ساخته شده که در جشن ها و مراسم طرفداران پر و پا قرصی داشته است و به نوازندگان آن ” پن ایست ” ( Panists ) گفته می شود.
ساز هنگ از دو قسمت کاملاً جداگانه فلزی ساخته شده. قوس بالایی و پایینی. قوسِ بالایی که نت ها بر روی این قوس چیده شده و به آن «طرفِ دینگ» ( Ding Side ) گفته می شود. طرف دیگر قوس زیرین می باشد که دارای یک سوراخ بزرگ در مرکز آن است، این قسمت را گو ( Gu Side ) می نامند.
نت اصلی ساز هنگ درام یا «دینگ»، پایین ترین نت از نظر اکتاو صدایی یا به عبارتی بم ترین صدا را تولید می کند؛ که معمولاً ارتباطی با ساختار گام یا همان Scale ( ساختار نت ها ) ندارد؛ و دیده شده است که با مجموعه نت های ثابت برای دو ساز مختلف، دینگ با نت متفاوتی ساخته می شود. در روش نوشتاری نت ها، نت دینگ با یک علامت از باقی نت ها جدا می شود. مثلاً
D / A C D E F G A
این مثال نشان می دهد که، نت اصلی یا همان دینگ شامل نت D یا در فارسی «ر» RE می باشد.
هر نت بر روی ساز هنگ درام دارای فضای مشخصی است که به آن Tone Field هم گفته می شود. معمولاً به فرم دایره یا بیضی ست. تحقیقات جدید در زمینهٔ فرم نت ها این را نشان می دهد که فرم بیضی برای Tone Field نت های هنگ درام، نتیجه بهتری در زمینه انتشار، حجم و پایداری صدا ی هنگ درام ایجاد می کند. همچنین امکان بیشتری در ایجاد افکت های صوتی را فراهم می کند؛ که در این موارد بیشتر توضیح خواهیم داد. به دست آوردن اندازه صحیح تن فیلدها برای ایجاد آن روی بدنه ساز بسیار دقیق و حساس است و هر سانتی متر از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
معنی کلمه هنگ در فرهنگ معین
معنی کلمه هنگ در فرهنگ عمید

جملاتی از کاربرد کلمه هنگ

ز شاخهای سمن مرغکان باغ پرست بلحن باربدی بر کشیده اند آهنگ
ایران هنگام کار است برخیز و ببین - ایران
با سرکشان توران آهنگ باده کن ای باده هوای تو بی زحمت خمار
کرد آهنگ برنج زرد صوفی گفت او رحم فرما بر پریشانی و روی چون زرم
در آن زمان تنها با استفاده از فیلم‌برداری رفتار سرنشینان هنگام وقوع تصادف بررسی می‌شد
آنک پیش حزم و عزم او بود بی آبروی خاک هنگام درنگ و باد هنگام شتاب
خاکم به دهن ملت ایران همه شیرند هنگام مکافات
ز شاعر ناله مستانه در محشر چه می‌خواهی تو خود هنگامه‌ای هنگامهٔ دیگر چه می‌خواهی
جهان ستان چو ملوکان باستان جستان که هست خانه فرهنگ را به فضل ستون
فرمانبران توشده اند ای امید فرمان دهنگان صغار و کبار
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد دیده را مژده که هنگام تماشا آمد