هنروری

معنی کلمه هنروری در لغت نامه دهخدا

هنروری. [ هَُ ن َرْ وَ ] ( حامص مرکب ) هنرمندی. هنر داشتن : از نفس پرور هنروری نیاید. ( گلستان ).

معنی کلمه هنروری در فرهنگ فارسی

هنرمندی هنر داشتن

جملاتی از کاربرد کلمه هنروری

جمعی ز اهل خطه کاشان که برده‌اند ز ارباب فضل و فطنت گوی هنروری
لیک اگرم کشد بخون، گردش چرخ واژگون؛ شکر کنم، نه شکوه چون، عیب نه جز هنروری
هنروری که بپوشد هنر غرض آنست که شهره گردد در ستر و در نهان داری
سخنوری که یمین دول شده بسخن هنروری که امین ملل شده به هنر
نی آنکه اندرو هنری یا دو یافتند او را بود مسلم نام هنروری
شاها ، هنروری تو ، که هست از مکارمت هر ساعتی بر اهل هنر مهربانییی
هر چیز که خواستی مهیا کردند گر مرد هنروری کنون نوبت تست
وگرنه در جلبات هنروری هرگز براق باز نماند ز اسب پالانی
گر صنعت عکس تو ببیند امروز گوید به هنروری تو ما را، مانی
آنجا که درک و فهم تو عرض هنر کند دیوانگی است لاف خرد از هنروری