هم نامی

معنی کلمه هم نامی در لغت نامه دهخدا

هم نامی. [ هََ ] ( حامص مرکب ) هم نام بودن. نسبت دو تن که به یک نام خوانده شوند :
روز بهرام و رنگ بهرامی
شاه با هر دو کرده هم نامی.نظامی.

معنی کلمه هم نامی در فرهنگستان زبان و ادب

{homonymy} [زبان شناسی] روابط میان واژه هایی که از نظر آوایی و گاه نوشتاری یکسان اند، ولی معنی متفاوت دارند

جملاتی از کاربرد کلمه هم نامی

از گنه رویم نگردانی سیاه حق هم نامی من داری نگاه
ز جهان راندنش از غیرت هم نامی خود گر پری همچو بشر جلوه کند در ابصار
فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام ایزد آذر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
و باشد که مفسدت را کنند، و باشد که مصلحت را. و مکر اللَّه جز مصلحت را نباشد، و غدر با آن نبود که اللَّه تعالی پاک است و منزه از غدر کردن. این هم چنان است که خود را جل جلاله کید گفت و آن گه در آن کید از غرور پاک و منزه است. بخلاف مخلوق که کید او با غرور است و مکر او با غدر. پس مکر خالق بمکر مخلوق نماند، هم نامی هست، لکن هم‌سانی نیست، و درین آیت رد جهمیان ظاهر است و اهل سنت را بحمد اللَّه در آن حجت قاهر.
بهر هم نامی شه خوش نام سرخ رویست بر فلک بهرام
مگر، ز غیرت هم نامی تو می جنبد که صبح تیغ کشد در رخ تو شب رنگی
ای شاه رسل مرا فرو نگذاری در روز جزا به حق هم نامی خویش
به هم نامی حق دارم زهی قدر به هم نامی نکو نامم کن ای صدر