همیدون

معنی کلمه همیدون در لغت نامه دهخدا

همیدون. [ هََ ] ( ق مرکب ) مخفف هم ایدون است یعنی همین دم و همین زمان و همین ساعت و هم اکنون. ( برهان ). اکنون. حالا :
کنون کشتن رستم آریم پیش
ز دفتر همیدون به گفتار خویش.فردوسی.سزد گر نیاری به جانشان گزند
سپاری همیدون به من شان ، به بند.فردوسی.ز گردنده گردون نداری خبر
که اخگرْت ریزد همیدون به سر.فردوسی. || همچنین. نیز. هم. ( یادداشت مؤلف ) :
همی رفت با او همیدون به راه
بر او راز نگشاد تا چند گاه.فردوسی.کشوری خالی نخواهد بود از عمال او
ور همیدون هفت کشور هفتصد کشور شود.فرخی.ای بوالفرخج ساوه همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعونت بوالفرخج.لبیبی.و آن نار همیدون به زنی حامله ماند
وندر شکم حامله مشتی پسران است.منوچهری.پاینده همی بادا هرچ آن تو نهادی
همواره همیدون به سلامت بزیادی.منوچهری.هزار سال همیدون بزی به پیروزی
به مردمی و به آزادگی و نیکی خوی.منوچهری.ز گرگان آبنوش ماه پیکر
همیدون از دهستان ناز دلبر.فخرالدین اسعد.نبید خورده ناید بازجامت
همیدون مرغ جسته باز دامت.فخرالدین اسعد.سپردم مشک خود باد وزان را
همیدون میش خود گرگ ژیان را.فخرالدین اسعد.به یک مرد گردد شکسته سپاه
همیدونش یک مرد دارد نگاه.اسدی.همیدون تموز و دیش چاکر است
بهارش مثال خزان زرگر است.اسدی.کهن بهتر از رنگ یاقوت و زر
همیدون می از نو کهن نیک تر.اسدی.نبد چیز از آغاز و او بود و بس
نماند همیدون جز او هیچ کس.اسدی.نه آشوب گیتی به هنگام توست
که تا بد همیدون بدی از نخست.اسدی.که پرسد زین غریب خوار محزون
خراسان را که بی من حال تو چون ؟
همیدونی که من دیدم به نوروز؟
خبر بفرست اگر هستی همیدون.ناصرخسرو.ملک جهان گر به دست دیوان بد
باز کنون حالها همیدون شد.ناصرخسرو.وصفت نمی کنم به زبانی که هم بدان
بر شاه شرق و غرب همیدون ثنا کنم.

معنی کلمه همیدون در فرهنگ معین

(هَ ) (ق . ) ۱ - اکنون ، همین دم . ۲ - هم چنین ، به این طریق .

معنی کلمه همیدون در فرهنگ عمید

همین دم، اکنون، همچنین: همیدون من از لشکر خویش مرد / گزینم چو باید ز بهر نبرد (فردوسی۱: ۱/۶۹۲ ).

معنی کلمه همیدون در فرهنگ فارسی

مخفف هم ایدون، همین دم، اکنون، همچنین
۱ - همین دم همین ساعت اکنون . ۲ - همان دم همان لحظه : امیرگفت : من نه این نظامی را میگویم آن نظامی دیگر است . ومن این را خود نشناسم . همیدون آن پادشاه را دیدم که متغیر گشت ... ۲- همچنین نیز : خود بخورد نوش و اولیاش همیدون گوید هر یکی چو می بگیرد شادان ... ( رودکی )

معنی کلمه همیدون در ویکی واژه

اکنون، هم‌ اکنون، همین دم.
همچنین، همی‌دان، به این طری شگفتی فرو ماند شاه یمن ..... همیدون دلیران آن انجمن

جملاتی از کاربرد کلمه همیدون

دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی
گر به چاه اندر با بند بود خونی اندر این چاه تو با بند همیدونی
همیدون گنجهای شاه گربز نهاده بود همواره در آن دز
خدمتش هست همیدون به وسیلت کعبه مدحتش هست همیدون به فضیلت زمزم
زنان حامله گر برق صارمش بخیال دهند راه، همیدون شوند جمله عقیم
همیدون به دل گفت دیو سپید که از جان شیرین شدم ناامید
ببستند یارانش یکسر کمر همیدون به دریا نهادند سر
همیدون من و تو به آوردگاه بگردیم یک با دگر کینه‌خواه
همیدون نیایش کنان گشت باز همی گشت با هر که بُد سرفراز
همیدون پانصد اشتر بود پر بار بر ایشان بارها از جامه شهوار