همگی

معنی کلمه همگی در لغت نامه دهخدا

همگی. [ هََ م َ / م ِ ] ( ضمیر مبهم ، ق ) تمامی و همه. ( از غیاث ). جملگی. کلاً. یکسر. یکسره. ( یادداشت مؤلف ) : جبرئیل بیامد و پری بزد قصر ملک و همه حشم را بر زمین فروبرد و همگی هلاک شدند. ( قصص الانبیاء ).
خیز نظامی نه گه خفتن است
وقت به ترک همگی گفتن است.نظامی.شاه بدان صید چنان صید شد
که ش همگی بسته آن قید شد.نظامی.

معنی کلمه همگی در فرهنگ معین

(هَ مِ ) (حامص . ) کلیت ، تمامی .

معنی کلمه همگی در فرهنگ عمید

۱. همه.
۲. به تمامی، جملگی، کلی.
۳. تمامِ یک چیز، کل.

معنی کلمه همگی در فرهنگ فارسی

همه، تمامی، جملگی، کلی
کلیت : آن ( حمد ) حق وسزای الله است بهمگی آن و تمامی آن .

معنی کلمه همگی در ویکی واژه

تمامی، جملگی.
همه، کلیت، تمامی.

جملاتی از کاربرد کلمه همگی

چو دیوی بد آن سهمگین دیو زشت ز دود تف دوزخ او را سرشت
فردا که بپا کنند میزان مردم همگی ز هم گریزان
می‌شود، زیرا زیرمجموعه‌ها همگی به صورت مصنوعی از یکدیگر مجزا بودند.
جان برون کرده‌ام از دل همگی داده به تو جای دل تا تو به جای دل و جانم باشی
دل همگی گشت روح از نظر تو بلی از نظر آفتاب سنگ مجوهر شود
چون روی نماید همگی چشم شوم چون در سخن آید همه تن گوش شوم
پودش همگی ز تار چنگ است تارش همگی ز پود زنار
آن سبب وحشت و آفات تست وین همگی فخر و مباهات تست
اعضای یک خانواده که همگی قدرت‌های فراطبیعی دارند، پس از مرگ پدرشان باید پرده از راز مرگ او بردارند. رازی که با تهدید بزرگ برای جهان مرتبط است.
هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حب و دوا من همگی درد شوم تا که به درمان برسم
عرصهٔ حربگاه شد ز غریو سهمگین تر ز عرصهٔ محشر
زان سهمگین صدا جستم فرا ز جا آسیمه سر دوان رفتمش ‌بر اثر