همواری. [ هََ م ْ ] ( حامص ) برابری. تساوی. استواء.( یادداشت مؤلف ). || هموار بودن یا شدن. یکدستی. برابری سطح قسمتهای مختلف چیزی : اندر کشکاب لزوجتی است با نرمی و لغزانی و پیوستگی یعنی همواری قوام. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || مناسبت. با خواست کسی جور آمدن. موافقت : هموار کرد خواهی گیتی را؟ گیتی است کی پذیرد همواری ؟رودکی.چیزی که تو پنداری در حضرت و در غربت کاری که تو اندیشی در کژی و همواری.منوچهری. || نرمی و ملایمت : می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود؟صائب.
معنی کلمه همواری در فرهنگ فارسی
۱- هموار بودن مسطح بودن . ۲- ( اسم ) جای هموار و مسطح : این محال بود که از یک طبیعت اندر یک گوهر جای بیغوله آید و جای همواری .
معنی کلمه همواری در دانشنامه عمومی
همواری (ریاضیات). همواری ( به انگلیسی: smoothness ) برای یک تابع، در آنالیز ریاضی، یک ویژگی است که توسط تعداد مشتق های پیوسته ای تابع که در یک دامنه معین دارد اندازه گیری می شود. در حالت کمینه، تابع موقعی هموار درنظر گرفته می شود که در همه جا مشتق پذیر باشد ( و از این رو پیوسته هم باید باشد ) . در انتهای دیگر مفهوم، تابع می تواند مشتق از تمام مراتب را در دامنه اش داشته باشد، که در این حالت به آن بینهایت مشتق پذیر می گویند، در این حالت به آن تابع C - بینهایت ( یا تابع C ∞ ) نیز می گویند.
جملاتی از کاربرد کلمه همواری
به نرمی غنچهٔ سیرآب را از دل گره بگشا به همواری گل شاداب را از رخ نقاب افکن
چون شمع در ادبگه همواری زبان برهم زدم لبی که همان بود گاز من
با درشتان چرب نرمی کن که برمی آورد گل به همواری ز چنگ خار دامانی درست
جهان ز شوخی نظّارهٔ تو کهسارست به چشم بسته نظر کن بهار همواری
زمینهای هموار استان با شیب کمی به جنوب شرق بین رودهای برمه خو و پیلکومایو قرار دارد. بستر رودها به سبب این همواریها، متغیر است.
همواری از طبیعت روشن نمیرود تار نگاه را نبود تاب در نظر
مخور زنهار از همواری وضع جهان بازی که این بیدادگر در موم پنهان نیشتر دارد
تا نیابم در سخن میدان، نمیآیم به حرف همچو طوطی لوحِ تعلیم است همواری مرا
به راه سیل درین خاکدان ز همواری بنای هستی خود پایدار ساخته ام
زبان او بود با دل موافق سری دارد به همواری چو عاشق
ولی ز انصاف ناهمواری نفست اگر بینی درشتی فلک با آن برابر هم نگردانی