همهمه
معنی کلمه همهمه در فرهنگ معین
معنی کلمه همهمه در فرهنگ عمید
معنی کلمه همهمه در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- سخن نرم ووازخفی که فهمیده نشود: ۲- هرکه آوازکه باگرفتگی گلو بر آید. ۳- صداهای درهم وبر هم حیوانات یا انسان .
معنی کلمه همهمه در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه همهمه در ویکی واژه
صداهای درهم و برهم جماعت.
جملاتی از کاربرد کلمه همهمه
دل بدمنش گشت پر واهمه بیفتاد در کوفیان همهمه
با همه و بی همه و این همه داشته اندر طلبش همهمه
ز دو سوی بودند شادان همه فکندند در شهر بس همهمه
بگفتا شنیدم از او زمزمه که با خویشتن داشتی همهمه
تا رفتمش ببوسم و لب بر لبش نهم کامد صدای همهمه و بانگگیر و دار
گُردان شیر افکن همه در اضطراب و واهمه کردند با هم همهمه کاینک غضنفر آمده
در گوش به جز عشق توام زمزمهای نیست در سر به جز از شور توام همهمهای نیست
شد همهمه و شورش آن عرصه جهانگیر افتاد به ذرات سراسر همه غوغا
زین زمزمه نغز و مقامات حزین است زان همهمه مرگ و مناجات و اذان است
گرد نعال و همهمه باد پایگانش خوش چون سماع و سرمه بسمع و بصر رسید