معنی کلمه همه در لغت نامه دهخدا
همه تخت و ملکی پذیرد زوال.( از غیاث ).یکی از موارد استعمال لفظ همه در معنی «هر» و شاهد منقول از سعدی از این مورد است. ( یادداشت مؤلف ). فرق لفظ «هر» و «همه » آن است که «هر» برای شمول افراد است من حیث المجموع و «همه » من حیث الافراد، لهذا خبر هر دو مفرد و جمع واقع میشود. ( غیاث ). در این مورد نیز باید گفت که صحیح آن است که : خبر «هر» مفرد و خبر و فعل برای «همه » جمع استعمال شود و «هر» به معنی یک یک از افراد است و «همه » معمولاً به معنی «کل » و «تمام » افراد با هم است. با این حال گاه «همه » به معنی «هر» به کار میرود: همه کس یا همه جا یا همه چیز :
برگزیدم به خانه تنهائی
ازهمه کس درم ببستم چست.شهید بلخی.همه نیوشه ٔخواجه به نیکویی و به صلح
همه نیوشه نادان به جنگ و کار نغام.رودکی.کنون کنده و سوخته خانه هاشان
همه بازبرده به تابوت و زنبر.رودکی.هر کسی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.رودکی.بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم.رودکی.از آبنوس ، دری اندر او فراشته بود
بجای آهن ، سیمین همه بش و مسمار.ابوالمؤید بلخی.چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.معروفی.همه کبر و لافی به دست تهی
به نان کسان زنده ای سال و ماه.معروفی.همه بازبسته بدین آسمان
که بر پرده بینی بسان کیان.ابوشکور.اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.ابوشکور.و این قوم را با همه قومی که گرداگرد ایشان است جنگ است و دشمنی است. ( حدود العالم ). و همه طیبی که آنجا برند از هوای آنجا بوی او برود. ( حدودالعالم ).
خروشان و کفک افکنان و سلیحش
همه ماردی گشته و خنگش اشقر.خسروی سرخسی.چشم چون جامه غوک است گرفته همه سال
لفج چون موزه خواجه حسن عیسی کج.منجیک.تو نزد همه کس چو ماکیانی