همع

معنی کلمه همع در لغت نامه دهخدا

همع. [ هََ م َ / هََ ] ( ع مص ) فرودویدن اشک. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه همع در فرهنگ فارسی

فرو دویدن اشک

جملاتی از کاربرد کلمه همع

کز آن شاهی که خلاق جهانست ترا توفیق دیگر همعنان است
تنها نه ایم در ره دور و دراز عشق آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست
به همعنانی طفلان نی سوار بماند چه تیغها به نیام و چه تیرها در کیش
براق سیر سمند جهان بورت را ظفر ملازم و اقبال همعنان باشد
ز همعنانی طبعم بشاعر شروان بعهد کودکیم ذهن کرده شروانی
جان هواپرستان با باد همعنان است باشد حباب کم عمر در آب زندگانی
ای رشته چو قصد لعل کانی کردی با مرکب باد همعنانی کردی
علو قدر ترا باد همرکاب افلاک مضاء عزم ترا باد همعنان آتش
بدینسان صف شکافی همعنان صف دری چون تو صف دشمن اگر کوه است با هامون شود یکسان
او همشهری و همعصر ابراهیم ادهم بود. در جوانی برای تجارت به ترکستان رفت اما سخن بت‌پرستی او را متحول کرد. پس به بلخ بازگشت و تمام ثروتش را در راه خدا صدقه داد و به تحصیل علم پرداخت.
گفت با انده قرینم با توام چون همنشین گفت با غم توأمانم با توام تا همعنان