هم ساز. [ هََ ] ( ص مرکب ) سازگار. موافق. ( یادداشت مؤلف ). - همساز گشتن ؛ موافق و همراه شدن : خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همساز گشت.فردوسی. || همدم. مونس. قرین. ( یادداشت مؤلف ) : سخن هیچ مسرای با رازدار که او را بود نیز همساز و یار.فردوسی. || همسر : که ای خوب رخ کیست همساز تو بدین کش خرامیدن و ناز تو؟فردوسی. هم ساز. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).
معنی کلمه همساز در فرهنگ عمید
هم آهنگ، همدل، موافق.
معنی کلمه همساز در فرهنگ فارسی
هم آهنگ، هم دل، موافق (صفت ) ۱- همدل یک جهت متفق موافق . ۲- دویاچند تن که از یک خاندان باشند هم نسبت .
معنی کلمه همساز در فرهنگستان زبان و ادب
{compatible} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانه ای که قابلیت همسازی دارد
جملاتی از کاربرد کلمه همساز
تَری کَثِیراً مِنْهُمْ از ایشان فراوان بینی یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که با کافران همساز و همدل میباشند، لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ بد چیزی که ایشان تنهای ایشان را پیش فرا فرستادند، أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ که از کرد ایشان آن آمد که خشم گرفت اللَّه بر ایشان، وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (۸۰) و در عذاب اواند جاودان.
ای تو همساز من وهم سوزم وی رخت اختر شب افروزم
روز محشر به پرده داری او می نیابد زمانه، همسازی
«یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» میپرستد چیزی که گزند او نزدیکتر از سود او، «لَبِئْسَ الْمَوْلی» بد خداوندی کاو بت است، «وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (۱۳) و بد همسازی.
چون صبح صادق بخندید و نسیم سحر از شاخ شجر بوزید، پیر رهگذر را باد سحری همساز شد و چون شب رفته بطی عدم باز شد.
شناسایی دور شامل تست کیفیت مولد اعداد شبه تصادفی و تابع درهمساز رمزنگارانه، الگوریتم های نظریه اعداد رایانشی، تشخیص حلقه بینهایت در برنامههای کامپیوتری و پیکربندیهای متناوب در اتوماتای سلولی،و داده ساختارهای لیست پیوندی است.
در درد گریز، کوست همدم با سوز بساز، کوست همساز
نماید خس و لاله همساز و سنگ می و خون، گل و خار هم آب و رنگ
باز گرد و پیش آن بت باز شو با بت خود همدم و همساز شو
خورشید با دف زر همساز زهره شده آن برفگنده خروش وین در گرفته نوا