همخو

معنی کلمه همخو در لغت نامه دهخدا

هم خو. [ هََ ] ( ص مرکب ) دو آفریده که دارای خوی و خلقی همانند باشند: اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو میشوند. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه همخو در فرهنگ فارسی

دو آفریده که دارای خوی و خلقی همانند باشند

جملاتی از کاربرد کلمه همخو

ز شور جانم ای همخوابهٔ من نمک دارد بسی پیه آبهٔ من
یار بد از فسون و افسانه با تو همخوابه است و همخانه
کرا خانه آباد و همخوابه دوست خدا را به رحمت نظر سوی اوست
فراش ار حریر است و همخوابه حور منه پای بیرون خیر الامور
در مسیر این تونل که طول آن بیشتر از یک کیلومتر می‌باشد. بخش‌های مختلفی دیده می‌شود. در ابتدا، آبزیان مختلفی از سراسر دنیا هستند و پس از آن محیط بازسازی شده جنگل‌های خیس آمازون قرار دارد. که در آن موجوداتی مانند مارهای سمی آمازون و دیگر موجودات زندگی می‌کنند. که برای بازدیدکنندگان قابل مشاهده است. در ادامه مسیر قسمت‌های گوناگونی وجود دارد که هر کدام جاذبه‌ها و ویژگی‌های مربوط به خود را دارا می‌باشد؛ اما ویژگی مشترک همهٔ آنها همخوانی محیط با آب و هوای منطقه است به‌طور مثال اگر در بخش جنگل‌های آمازون بارش رخ دهد در قسمت مربوط به این جنگل هم بر اساس تنظیمات آب‌وهوایی بارش رخ می‌دهد.
نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد
به خوابم آمدنش جز ستم ظریفی نیست خدا نخواسته باشد به غیر همخوابست
ور نبود دلبر همخوابه پیش دست توان کرد در آغوش خویش
همخوان تو گر خلیفه نام است چون از تو خورد ترا غلام است
هم آسمان دانش و هم آفتاب عدل همخوابه‌ی محمد آخر زمان عمر
چو همخوابه گفت جوان را شنید یکی آه سرد از جگر برکشید