همبو

معنی کلمه همبو در لغت نامه دهخدا

هم بو. [ هََ ] ( ص مرکب ) دارای بوی یکسان و رایحه همانند :
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب
همبوی مشک ، باد و زمین پر ز بوی بان.فرخی.دو چیز که دارای یک بو هستند.
- امثال :
دوخر در یک طویله اگر هم رنگ نشوند هم بو میشوند ؛ یعنی معاشرت در تغییر روحیات اثر دارد. یا اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو شوند. این نیز به معنی مثل اول است. ( یادداشت مؤلف ).
|| هم خوی و هم روش. ( انجمن آرا ).

معنی کلمه همبو در فرهنگ فارسی

دارای بوی یکسان و رایحه همانند دو چیز که دارای یک بو هستند

جملاتی از کاربرد کلمه همبو

عنبرین گیسوی او همبوی خلق جد اوست وصف خلق جدش ار عنبر کنم عنبر سزد
اگر باغم بری تا گل بچینم گلی همرنگ و همبوی ته خواهم
فصل بهار تازه و نوروز دلفریب همبوی مشک باد و زمین پر ز بوی بان
آب همرنگ صندل سوده ست خاک همبوی عنبر اشهب
ختنه کردن در بعضی موقعیت‌های جنگ یا درگیری‌های مسلحانه مرسوم می‌باشد و مجرمان از خشونت علیه اندام تناسلی مردان، زنان و افراد غیر باینری استفاده می‌نمایند. این شکل‌های گوناگون خشونت جنسی می‌تواند افراد و همبودی هدف را به ترس بیندازد، مانع از تولید مثل افراد شود و باعث درد و رنج روانی شدید برای قربانیان شود.
همبوی بید مشگست اما نه بیدمشگ همرنگ سرخ بید است اما نه سرخ بید