معنی کلمه هماون در لغت نامه دهخدا
دو روز این یکی رنج بر تن نهیم
دو دیده به کوه هماون نهیم.فردوسی.علف تنگ بوداندر آن رزمگاه
از آن بر هماون کشیدم سپاه.فردوسی.بیچاره عدو بر تو کند سود به چاره
گر کوه هماون بتوان سود به هاون.قطران.شکرلب نوش از بوم هماون
سمن رنگ و سمن بوی و سمن تن.فخرالدین اسعد.