همالان

معنی کلمه همالان در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:گروه هم تراز

معنی کلمه همالان در ویکی واژه

ممکن است به جمع همال نیز تشبیه گردد، اما اصطلاح سرخ‌روی در مصرع دوم حاکی از معنا و مفهوم دیگر است. چرا پیش تو کاوه خام‌ گوی/ بسان همالان کند سرخ روی «شاهنامه»

جملاتی از کاربرد کلمه همالان

چون کبوتر نشوم بهرهٔ کس بهر شکم گردن افراشته ز آنم همالان چو کلنگ
بسان همالان نشستم به خوان که اندر تنم خرد با استخوان
تا بکی بینم همالان سینه چاک آن یکی در خون و آن دیگر بخاک
به هر کار بر وی دلیری مکن مگو پیش او چون همالان سخن
در معرکه تا یک گام پیش توانی نهاد یک گام بازپس منه و چون در میان خصمان گرفتار آمدی از جنگ میآسای، که از جنگ خصمان را به چنگ توان آورد، تا با تو حرکات روزبهی می‌بینند ایشان نیز از تو همی شکوهند و اندر آن جای مرگ را بر دل خویش خوش گردان و البته مترس و دلیر باش، که شمشیر کوتاه بر دست دلاوران دراز گردد، به کوشیدن تقصیر مکن، اگر هیچ‌گونه در تو ترسی و سستی پدید آید اگر هزار جان داری یکی نَبَری و کمترین کس بر تو چیره گردد و تو آنگاه کشته گردی و به بدنامی نامت برآید و چون به مبارزی در میان مردان معروف شوی چون تو تهاون کنی از زیان برآیی و در میان همسران خویش شرم زده باشی و چون نام و نان نه باشد کم آزاری در میان همالان خویش حاصل شود و مرگ از چنان زندگانی بهتر باشد، به‌نام نیکو مردن به که به‌نام بد زیستن:
کنون پر درد و پر تیمار و نالان ز همزادان بریده وز همالان
هم سرم از هم سران افراشتی از همالان هم مرا برداشتی
همالانم همه از بخت نازند گهی اسپ و گهی نازش طرازند
از همالان وز برادر من فزون زان که من امیدوارم نیز یون
تو بستی ره بدسگالان ما ز هند و ز چین و همالان ما