هما

معنی کلمه هما در لغت نامه دهخدا

هما. [ هَُ] ( اِ ) مرغی است که استخوان میخورد. بر سر هرکه سایه او افتد به دولت و سلطنت رسد. ( غیاث ). همای. پشتش سیاه مایل به خاکستری ، سینه اش حنایی بی نقش ، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر دارد. ( یادداشت مؤلف ). در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه دانند و به فال نیک گیرند :
تو فرّ همایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه.فردوسی.درفشی ز پیل سیه پیکرش
همایی ز یاقوت سرخ از برش.فردوسی.نیکوتر از بهاری ، زیباتر از نگاری
چابک تر از تذروی فرخ تر از همایی.فرخی.زاغ حرص و همای همت را
ریزه استخوان نمی یابم.خاقانی.خوانده به چتر شاه بر چرخ آیةالکرسی ز بر
چترش همایی زیر پر عرش معلا داشته.خاقانی.تا همایم خوانده ای در کام دل
هرنواله استخوان می آیدم.خاقانی.با جهل مجوی زهد ازیرا
کز جغد نیامدت همایی.نظامی.فرّهمای ملکی داشتی
اوج هوای فلکی داشتی.نظامی.چون تو همایی شرف کار باش
کم خور و کم گوی و کم آزار باش.نظامی.که هریک بود در میدان همایی
به دعوی گاه نخجیر اژدهایی.نظامی.بدین طاوس کرداری ، همایی
روان شد چون تذروی در هوایی.نظامی.و رجوع به همای شود.
هما. [ هَُ ] ( ع ضمیر ) ضمیر است برای تثنیه مؤنث و مذکر. ( یادداشت مؤلف ). ایشان دو مرد یا ایشان دو زن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
هما. [ هََ ] ( ع صوت ) هما واﷲ؛ به معنی اما واﷲ است. برای تحقیق تالی خود آید. تقول : هما ان زیداً عاقل ؛ یعنی درحقیقت او عاقل است. ( منتهی الارب ).
هما. [ هَُ ] ( اِخ ) میرزا صادق دیباچه نگار، از مردم مرو. ( دانشوران خراسان ص 251 ).
هما. [ هَُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که 422 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه. محصول عمده اش غله ، پنبه و لبنیات و کاردستی زنان قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

معنی کلمه هما در فرهنگ معین

(هُ ) (اِ. ) ۱ - پرنده ای افسانه ای که به باور قدما اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می شود. ۲ - نامی است از نام های زنان .

معنی کلمه هما در فرهنگ عمید

پرنده ای با چثۀ درشت از تیرۀ لاشخورها و شبیه شاهین. &delta، قدما می پنداشتند خوراکش استخوان است و سایه اش بر سر هرکس بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید و در میمنت و سعادت به او مثل می زدند: غلیواج از چه میشوم است؟ از آنکه گوشت برباید / هما ایرا مبارک شد، که قوتَش استخوان باشد (عنصری: ۳۲۸ ).

معنی کلمه هما در فرهنگ فارسی

(اسم ) نامی است ازنامهای زنان .
هماولله : اما ولله است برای تحقیق تالی خود آید تقول : هما ان زیدا عاقلا : یعنی در حقیقت او عاقل است

معنی کلمه هما در فرهنگ اسم ها

اسم: هما (دختر) (فارسی) (پرنده، طبیعت) (تلفظ: homā) (فارسی: هما) (انگلیسی: homa)
معنی: نام پرنده ای افسانه ای که او را به عنوان مرغ سعادت می شناسند، فرخنده، پرنده ای با جثه ای نسبتاً درشت از خانواده ی لاشخورها، دارای بال های بلند، دم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار، [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است]، ( اَعلام ) هما در «فروردین یشت» اوستا دختر «کی گشتاسب» و خواهر اسفندیار است، ( همای ) در اساطیر اقوام هندو ایرانی بلند پروازترین پرنده است، ( در پهلوی به معنی فرخنده )، دُم بلندِ لوزی شکل به رنگ خاکستری و یک دسته مو در زیر منقار [هما به خوردن استخوان مشهور است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیفتد به سعادت می رسد و در بعضی منابع با عقاب تخلیط شده است] ( در اعلام ) هما در ' فروردین یشت ' اوستا دختر ' کی گشتاسب ' و خواهر اسفندیار است، پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد

معنی کلمه هما در دانشنامه آزاد فارسی

هُما
رجوع شود به:هواپیمایی ملی ایران

معنی کلمه هما در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هُمَا: آن دو
معنی یَسْتَغِیثَانِ: آن دو طلب کنند پناهشان دهد (کلمه یستغیثان از مصدر استغاثه است ، که به معنای طلب غوث ( پناه ) از خدا است . و معنای جمله "هُمَا یَسْتَغِیثَانِ ﭐللَّهَ " این است که : پدر و مادرش از خدا طلب میکنند که پناهشان دهد )
معنی غَارِ: غار - شکاف کوه (سوراخ وسیعی است که در کوه باشد ، و مقصود از آن در "إِذْ هُمَا فِی ﭐلْغَارِ" غاری است که در کوه ثور قرار داشته ، و این غار غیر از غاریست که در کوه حرا قرار داشت و محل نزول اولین آیات قرآن کریم بر پیامبر صلی الله علیه وآله بود )
معنی صِنْوَانٌ: هم ریشه (کلمه صنو به معنای شاخه و جوانهایست که از بیخ تنه درخت روئیده باشد مثلا گفته میشود : هما صنوا نخلة - این دو ، دو شاخه از یک درخت خرما است که از ریشه آن جوانه زده ، و فلان صنو ابیه - فلانی شاخه و جوانه پدر خویش است و تثنیه صنو ، صنوان ، و جمع ...
ریشه کلمه:
هما (۱۵۹ بار)

معنی کلمه هما در ویکی واژه

هَما
پرنده‌ای افسانه‌ای که به باور قدما اگر سایه‌اش بر سر کسی بیفتد آن شخص سعادتمند می‌شود.
نامی است از نام‌های زنان.
(قدیم): اهل بوسه، اهل عشق و عیاشی، احتمالا اشاره به جنسی از مؤنث بوده، شاید هم قبیله‌ای زیبا به این صفت شهره بودند مانند پریان، پارسیان.
هَما از یک حرف و یک کلمه تشکیل شده که هَ پاسخ مثبت بجای بلی در زبان فارسی است. ما به معنی ماچ یا بوسه است و ما صفتی بوده که به یکی از اقوام ایرانی داده شده ممکن است منظور ماد باشد ولی چند گروه قومی دیگر مانند تات و کرمانشاه هم جزء این صفت ممکن است قرار گیرند.

جملاتی از کاربرد کلمه هما

کاپ پس از حمله شوروی به استونی در جنگ جهانی دوم به شهر سوره-یانی بازگشت و در سال ۱۹۵۲ در همان جا درگذشت.
چرخ همانست که بر خاک ریخت خون سیاووش و سر کیقباد
چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت چون همان را می‌خورد اشتر ز دشت
وَ مَضی‌ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ، کقوله: مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ، و معناهما العبرة و العقوبة و قیل: مضی ذکرهم و حدیثهم فی القرآن و تبین لکم کیف فعلنا بهم، و ضربنا لکم الامثال.
او در همان سفر اعلام کرد که علاوه بر این بودجه مبلغ ۱۰ میلیارد ریال هم خود سازمان تربیت‌بدنی برای توسعه این ورزشگاه بودجه اختصاص خواهد داد.
بهم دوخت زان تیر دست وسرش هماندم روان رفت از پیکرش
همانا کزان باره فرسنگ بیست ببینند آسان که بر دشت کیست
پی مرگ امشب دوان آمدی همانا که از خود به جان آمدی
همان تازی اسبان با زین زر خطائی غلامان زرین کمر
عرفی دل من که منت جان من است از عالم قدس آمده، مهمان من است
بر آن بود دستان که او کشته شد همان خاک با خونش آغشته شد
سایه بال هما و جغد پیش ما یکی است ما که از اقبال و از ادبار فارغ گشته ایم