هم گوشه. [ هََ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) هم جنس و همسایه. ( برهان ) : بپرسیدش از دوستان کهن که بودند هم گوشه و هم سخن.فردوسی.گاهی به نشیبی شده همگوشه ماهی گاهی به فرازی شده برتر ز دوپیکر.ناصرخسرو.مگر نه مقرند دیوانْت یکسر که تو خر نه همگوشه بومعینی.ناصرخسرو.جز عرصه بزم گهرآگین تو گردون همگوشه کجا یافت ره کاهکشان را؟انوری.
معنی کلمه هم گوشه در فرهنگ معین
(هَ. ش ) (ص . ) هم ارز، هم قدر.
معنی کلمه هم گوشه در ویکی واژه
هم ارز، هم قدر.
جملاتی از کاربرد کلمه هم گوشه
هم صومعه را فیض به دستور نمانده است هم گوشه ی آتشکده را نور نمانده است
هم گوشه چشمی به عنایت سوی ما کن ضایع نگذارند پسندیده خود را
مصر معنی دمشق صورت هم گوشه ای از مدینهٔ دل ماست
چشم عالم ز لمحه ی بصرت چشم او تا که زد بهم گوشه
ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را بماهم گوشه چشمی، که شیدا کرده ای ما را
به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را به ما هم گوشه چشمی که، رسوا کردهای ما را
به ما هم گوشه چشمی که رسوا کردهای ما را
ندهم گوشه آن چشم به میخانه اسیر کم نگاهی است که مشتاق شرابم دارد
به، که تنها ننهم گوشهٔ تنهایی را کاین دهد توشهٔ دانایی مرد هنری
مغزت از عنبر دین بوی نمییابد زانکه با دنیا هم گوشه و مقرونی