همچنین. [ هََ چ ُ / چ ِ ] ( ق مرکب ) هم چنین. هم چون این. به معنی نیز و هم است. بدینگونه. هم بدین وضع. ( یادداشتهای مؤلف ) : دگر دست لشکَرْش را همچنین سپاهی بیاراست گرد و گزین.فردوسی.که ماهوی را بادتن همچنین فکنده پر از خون به روی زمین.فردوسی.ببر همچنین نزد آن پهلوان بدان تا شود شاد و روشن روان.فردوسی.بپوشید رویش به دیبای چین که مرگ بزرگان بود همچنین.فردوسی.تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر همچنین هفت پدیدار کند هفت اورنگ.فرخی.هندو جواب داد که همچنین است. ( کلیله و دمنه ). مرا همچنین چهره گلفام بود.سعدی ( بوستان ).همچنین در زمره توانگران. ( گلستان ). اگر همچنین سر به خوددربرم چه دانند مردم که دانشورم ؟سعدی.
معنی کلمه همچنین در فرهنگ معین
( ~. چُ ) (ق . ) مانند این ، مثل این .
معنی کلمه همچنین در فرهنگ عمید
مانند این، مثل این.
جملاتی از کاربرد کلمه همچنین
من که بر تو عاشقم با من نسازی پس مساز همچنین با نیکوی کت عاشق آمد نیکوی
باد بر کام تدویر فلک همچنین باد ملک را تقدیر
و همچنین از بهر شفقت بر احوال خلق باید که پادشاه بر درگاه حاجبی یا قصه داری معتمد دیندار نیکو عقیدت نصب فرماید تا احوال مظلومان و حاجتمندان بقصه یا بپیغام عرضه میدارد و پادشاه قضای حوایج ایشان از مهمات و واجبات خویش شناسد و غنیمتی بزرگ شمرد.
همچنین باد اجل با عارفان نرم و خوش همچون نسیم یوسفان
همچنین هر چه از کلام خدا جز خدا قبله دل است تو را
ارجو که جاودانه بمانید همچنین تو در وفای شاه و مَلَک در وفای تو
این گیاه را از قرنها پیش در آمریکای مرکزی میشناختند و توسط مردم سرخپوست آمریکا کشت میشد اما تا قبل از سال ۱۴۹۲ میلادی (سال کشف آمریکا) در قاره آسیا، اروپا و آفریقا به عنوان یک گیاه زراعی شناخته شده نبود. همچنین در مناطق کرد نشین به گندم شامی (به معنای گندم سوریه) معروف بوده است.
همچنین چون زندهای افتاد و مرد هیچ چیزی از جهان با خود نبرد
همچنین این سخن دراز کشید کرد از ایشان ولد قبول و شنید
کنون همچنین بسته باید تنم به یزدان گوای منست آهنم
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو