هم ترازو

معنی کلمه هم ترازو در لغت نامه دهخدا

هم ترازو. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) هم وزن و برابر و مقابل و هم قوت. ( از آنندراج ) :
ندارد فعل من آن زوربازو
که با عدل تو باشد هم ترازو.نظامی.سیه کوله گردبازو منم
گران کوه را هم ترازو منم.نظامی. || قرین. جفت :
کاو را به زر و به زور بازو
گردانم با تو هم ترازو.نظامی.بدین فرخی گوهری تابناک
نه فرخ بود همترازوی خاک.نظامی. || حریف. هم زور. هم آورد :
قوی کرد بر جنگ بازوی خویش
بکوشید با هم ترازوی خویش.نظامی.که یارب چه زور و چه بازوست این
گهر با قَدَر همترازوست این.کلیم کاشانی.- بی هم ترازو ؛ بی رقیب. بی هم آورد :
به داد و دهش چیره بازو بود
جهانبخش بی هم ترازو بود.نظامی.

معنی کلمه هم ترازو در فرهنگ معین

(هَ. تَ ) (ص . ) برابر، مساوی .

معنی کلمه هم ترازو در فرهنگ عمید

۱. هم وزن، هم سنگ.
۲. برابر.
۳. [قدیمی] هم قدر، هم پایه.

معنی کلمه هم ترازو در ویکی واژه

برابر، مساوی.

جملاتی از کاربرد کلمه هم ترازو

گرفت آفاق را از زور بازو به خورشید است تیغش هم ترازو
چه وزن ماه سما را برابر رویت که آفتاب فلک نیست هم ترازویت
هم ترازو را ترازو راست کرد هم ترازو را ترازو کاست کرد
سخت روتر زسنگ خاره نه ای روی دل دیده هم ترازو را؟
هم ترازو است بی گمان تولار باز «کازام » کژدم است هژیر
به مثل او بود «یعقوب » ناچار که با شمر است، حالا هم ترازو
شکارش کرد و بستش دست و بازو ستم با کیفر آمد هم ترازو
عقل با عشق هم ترازو نیست سنگ این دیگر آن دگر باشد
کشش بود از دو جانب سخت بازو به میزان محبت هم ترازو
با حسینت، هم ترازویی کنم در هلاکش، سخت بازویی کنم