هم آغوشی
معنی کلمه هم آغوشی در فرهنگ معین
معنی کلمه هم آغوشی در فرهنگ عمید
۲. [مجاز] آمیزش، اختلاط.
معنی کلمه هم آغوشی در فرهنگ فارسی
همخوابی هم آغوش شدن اعتناق
معنی کلمه هم آغوشی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه هم آغوشی
مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند از شوق هم آغوشی پرواز توان سوخت؟
ای طور وعده تو فراموشی وفا وی طرز غمزه تو هم آغوشی ستم
تو با افلاک همدستی تو با املاک همرازی به ماه و خور هم آغوشی و با گردون هم آوازی
دامن پاک بود شرط هم آغوشی حسن گل شبنم زده را ره به گریبانش نیست
آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات چون مه نو آنچه از من مانده آغوش من است
نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما ورنه همچون موج با دریا هم آغوشیم ما
گر چون نهال تازه وتر، قدکشی به باغ در شاخ خشک میل هم آغوشی آورد
بپای سرو تو افتاده ایم و مدهوشیم بیاد قد تو با سایه ات هم آغوشیم
شکن طره ی بناگوشی مشک کافور را هم آغوشی
خراب کرده دلی را ز خویش کن معمور چو گنج تن به هم آغوشی خراب مده