( هم آغوش ) هم آغوش. [ هََ ] ( ص مرکب ) دو تن که در آغوش یکدیگر خسبند. همدم : گهی میکرد شهد باربد نوش گهی می بود با شیرین هم آغوش.نظامی.چو شیرین ساقیی باشد هم آغوش نه شیر، ار زهر باشد هم شود نوش.نظامی.گربا دگری شدی هم آغوش ما را به زبان مکن فراموش.نظامی.یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آنکه میخواهد هم آغوش.سعدی. || بسیار نزدیک. نظیر و مانند : تا چو هم آغوش غیوران شوم محرم دستینه حوران شوم.نظامی.شاه را غارپرده دار شده او هم آغوش یار غار شده.نظامی.سکندر هم آغوش دارا شدی چه بودی که مرگ آشکارا شدی ؟نظامی.
معنی کلمه هم آغوش در فرهنگ معین
( هم آغوش ) (هَ ) (ص مر. ) در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
معنی کلمه هم آغوش در فرهنگ عمید
۱. ویژگی دو تن که دست در گردن یکدیگر انداخته یا در آغوش یکدیگر جای گرفته باشند. ۲. [مجاز] همدم.
معنی کلمه هم آغوش در فرهنگ فارسی
( هم آغوش ) ( صفت ) کسی که دربغل دیگری باشد. دو تن که در آغوش یکدیگر خسبند همدم
معنی کلمه هم آغوش در ویکی واژه
در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
جملاتی از کاربرد کلمه هم آغوش
راه نزدیکست و مقصد بس بزرگ یوسف اینجا و تو هم آغوش گرگ
یار هم آغوش به هر باده نوش تو پس زانوی غم اندر خروش
دوش با زلف تو در خواب هم آغوش شدم خواب آشفته ما را که نماید تعبیر
دم شان چو بوته در جوش با شعله زیادشان هم آغوش
زلف تو ماه را به سیه پوشی آورد شب را و روز را به هم آغوشی آورد
سید حسن اجتهادی در سوم دی ماه سال ۱۳۲۵ که مشهور به سال نهضتی یا جنگ نهضت است در شهر کازرون متولد شد. وی در خودزندگینوشت خود گفتهاست: «سالهای دبستان را در کازرون و دبیرستان را در شیراز سپری کردم؛ تحصیلات عالی را در رشته زبان و ادبیات فارسی در تهران به پایان رساندم (و پیشهٔ معلمی در پیش گرفتم). از کلاس دوم ابتدایی شعر میگفتم و در کلاس چهارم بود که اولین کارم که یک دوبیتی بود در مجلهٔ اطلاعات بانوان به چاپ رسید؛ پریشان مرغک بشکسته بالم/ خروشان موج دریای خیالم/ هم آغوشم به تنهایی و اندوه/ دگرگون حالت و قامت هلالم»
خوش آنکه موج زن وصل آن نگار شوم به رنگ آب، هم آغوش لاله زار شوم
پیش ازین خوش بود آغوش پریرویان مرا این زمانم با سگ خوبان هم آغوشی خوش است
سپند آتش رشکم خدا نگه دارد مگر خیال تو با غیر در هم آغوشی است؟
هر دو گشتند هم آغوش به هم رازگوی از لب خاموش به هم
چون عدم از بر عالم برخاست به هم آغوشی ما غم برخاست