هلیله

هلیله

معنی کلمه هلیله در لغت نامه دهخدا

( هلیلة ) هلیلة. [ هََ ل َ ] ( ع اِ ) زمین باران رسیده که گردش همچنان خشک باشد. ( منتهی الارب ).
هلیلة. [ هَُل َ ل َ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر هل است. ( منتهی الارب ).
هلیله. [ هََ لی ل َ / ل ِ ] ( اِ ) اهلیلج. هلیلج. از درختان نواحی حاره است که میوه اش مصرف طبی دارد و آن چند نوع است : هلیله بزرگ که کابلی گویند، هلیله زرد و بلیله. درخت آن کوچک چون سیب و به و آلو و برگ آن کوچکتر و دراز چون برگ بید. ( یادداشتهای مؤلف ). و آن را اقسام است : هلیله زرد، هلیله سیاه و هلیله کابلی. ( آنندراج ). آزاددرخت. زهره زمین. ( یادداشتهای مؤلف ) : اندر میان رامیان و جالند، پنج روز راه است و همه راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که به همه جهان ببرند. ( حدود العالم ).
سی ودو دُرّم که سست کرد زمانه
سخت کجا گردد از هلیله کابل ؟ناصرخسرو.که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله
حرارت براند ز ترکیب انسان.ناصرخسرو.تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف
تو را هلیله زرین کجا برد صفرا؟خاقانی.چه نیکو داستانی زد هنرمند
هلیله با هلیله ، قند با قند.نظامی.از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت.مولوی.هلیله کاو به زفتی خون دل رفت
شود خرمای تر، چون با عسل خفت.امیرخسرو.|| قسمی خرما در جیرفت. ( یادداشت مؤلف ).
هلیله. [ هََ لی ل َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بوشهر که 584 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و صیفی و کار مردم ماهیگیری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

معنی کلمه هلیله در فرهنگ معین

(هَ لِ ) (اِ. ) درختی از تیرة کمبرتاسه و از ردة دولپه ای ها که دارای میوة بیضوی شکلی به اندازة یک سنجد ریز است . میوة این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شدة آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است .

معنی کلمه هلیله در فرهنگ عمید

۱. میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد.
۲. درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید.

معنی کلمه هلیله در فرهنگ فارسی

ده دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بوشهر . در ۱۶ کیلومتری جنوب خاور بوشهر . جلگه گرمسیر ۵۸۴ تن سکنه دارد . محصولش غلات صیفی . شغل مردم کشاورزی و ماهیگیری است .
(اسم )درختی ازتیر. کمبرتاسه وازرد. دولپهایها که دارای میو. بیضوی شکلی بانداز. یک سنجدریزاست میو. این گیاهمصرف طبی دارد وخشک شد. آن را بعنوان قابض بکارمیبرنداین گیاه خاص نواحی حارهاست وبیشتردر هندوستان و هندوچین میروید
مصغر هل است

معنی کلمه هلیله در دانشنامه عمومی

هلیله، روستایی است از توابع بخش مرکزی در شهرستان بوشهر استان بوشهر ایران.
روستای هلیله در حدود ۲۰ کیلومتری جنوب غربی بندر بوشهر واقع گردیده است. نیروگاه اتمی بوشهر در مجاورت این روستا واقع شده است. منطقه هزار مردان در این روستا بسیار مشهور است. در برخی از متون قدیمی جغرافیایی عربی و فارسی از شهری به نام «بی شهر» یا «بهشر» در شبه جزیره نام برده شده است. مؤلف ناشناخته کتاب «حدودالعالم من الشرق الی المغرب» که آن را در سال ۳۷۲ ه‍. ق /۹۸۲ م. نگاشته است در این باره می نویسد: «بهشر شهرکی است خرم میان سنیز و ارگان». به نظر می رسد که بر اساس این آدرس، مکان این شهر در استان امروزی خوزستان می بایستی باشد، اما «عبدالحسین احمدی ریشهری» محقق و مورخ بوشهری جای آن را در بوشهر می داند و می نویسد: «بوشهر قدیم ( همان بی شهر ) از آغاز سلطنت خسرو انوشیروان ساسانی به بعد – به خاطر چاه های آب شیرین آن جا، رونق اقتصادی بیشتری نسبت به روشهر ( ری شهر ) پیدا کرده است. گمان بسیار می رود که «روشهر» ( ری شهر ) در دوران فرمانروایی ساسانیان مرکز حکومت و نشستنگاهِ «شهرک» مرزبان پارسی بوده و بوشهر ( بی شهر ) نیز به عنوان یک محدوده مرزی، به مرزداری اشخاصی با لقب «هزارمرد» محسوب می شده است. گواه نزدیک به اثبات این مدعا، وجود سرزمین باستانی «هزارمردان» واقع در شمال هلیله امروزی می باشد که هنوز نام و نشانش بر زبان اهالی هلیله باقی است و «هزارمرد» نیز لقبی بوده است که پادشاهان ساسانی به سرداران و حاکمان شهرها می داده اند. به هر حال منطقه ای به نام «بی شهر» یا «بید شهر» در شبه جزیرهٔ بوشهر، حد فاصل هلیله تا امامزاده امروز، بوده و تا اوایل سلطنت سلسلهٔ قاجاریه نیز روستایی به همین نام در این منطقه وجود داشته و هم اکنون ( سال ۱۳۸۴ ) بقایای این شهر کوچک ساسانی در منطقهٔ مورد نظر، قابل مشاهده است.
این روستا در دهستان حومه بوشهر قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱۹۸۶ نفر ( ۴۶۸ خانوار ) بوده است.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۱ جمعیت این روستا ۲۲۱۲ نفر می باشد. [ نیازمند منبع]

معنی کلمه هلیله در دانشنامه آزاد فارسی

هَلیله
گونه های متفاوتی از گیاهان دو جنس Terminalia و Myrobalanus از تیرۀ بادام هندی. برای میوۀ گونه T. chebula با نام هلیله کابلی و گونۀ T. citrina با نام هلیله زرد، خواص دارویی متفاوتی در هند قائل بوده اند ازجمله این که آن ها را مقوی معده، بادشکن، ضد کرم و دافع سنگ مثانه می دانسته اند. از M. nigrae هم به عنوان هلیله سیاه نام برده اند و خواصی برای آن نیز قائل اند. این گیاهان بومی هند، برمه، سیلان و دامنه های نیمه مرتفع هیمالیا هستند.

جملاتی از کاربرد کلمه هلیله

که دانست کاین تلخ و ناخوش هلیله حرارت براند ز ترکیب انسان؟
تو را مقامر صورت کجا دهد انصاف تورا هلیلهٔ زرین کجا برد صفرا
تا هلیله نشکند با ادویه کی شود خود صحت‌افزا ادویه
چه نیکوداستانی زد هنرمند هلیله با هلیله قند با قند
بهر تعویذ عقد حورالعین فرقدان چون هلیله‌ای زرین
اگر چه ناخوشت آید نصیحت خسرو شفاست آن همه، از تلخی هلیله مرنج
سی و دو درم که سست کرد زمانه سخت کجا گردد از هلیلهٔ کابل؟
آن هلیلهٔ پروریده در شکر چاشنی تلخیش نبود دگر
از هلیله قبض شد اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت
آن هلیله و آن بلیله کوفتن زان تلف گردند معموری تن