معنی کلمه هل در لغت نامه دهخدا
ذات او سوی عارف و عالم
برتر از أین و کیف و از هل و لم.سنائی.- هل من مزید ؛ اصطلاح حراج فروشان ومقتبس از قرآن کریم است. لفظاً یعنی «آیا افزایش هست ؟» ( کسی بیش از این قیمت میخرد؟ ).
|| مبحث هل ؛ ( اصطلاح منطق ) هل در مقام پرسش از وجود شی و وجود شی برای شی به کار برده میشود: سؤال به واسطه هل بسیطه یعنی سؤال از وجود شی ( مثال هل الانسان موجود؟ ) چنانکه سؤال شود که آیا انسان موجود است ؟ که مفاد «کان تامه » نیز میگویند در مقابل هل مرکبه که مفاد «کان ناقصه » است یعنی وجود شی لشی است مثال : هل الانسان ناطق ؛ آیا انسان ناطق است ؟ و این پرسش احراز وجود است. ( از فرهنگ علوم عقلی تألیف جعفرسجادی ).
هل. [ هَِ ] ( فعل امر ) رجوع به هلیدن و هشتن شود.
هل. [ هَِ ] ( اِ ) هیل. هیل بویا. خیر بویا. قاقله صغار. قرامومق. کارداموم . ( یادداشتهای مؤلف ). گیاهی است از تیره زنجبیلی ها و دانه هایش ازادویه معطر است. ( از حواشی معین بر برهان قاطع ).
- هل پوچ ؛ هیچ چیز. کم ارزش : دریغ از یک هل پوچ ؛ دریغ از چیز کم ارزشی که در فلان مورد مصرف کنی.
- امثال :
دوست دوست را یاد کند یک هل پوچ ؛ مثلی است به این معنی که محبت واقعی را با چیز کمی میتوان اظهار کرد.
هل. [ هَُ ] ( اِ ) آغوش و بغل. ( برهان قاطع ) :
ای عشق خندان همچو گل ای خوش نظر چون عقل کل
خورشید را درکش به هل ای شهسوار هل اتی.مولوی.
هل. [ هَِ ل ل ] ( ع اِ ) نمودارهای ماه نو. ( منتهی الارب ). استهلال ماه ، چنانکه گویند: اتیته فی هل الشهر. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) زن یک جامه پوشیده برای کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).