هفتی
معنی کلمه هفتی در فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کاربرد کلمه هفتی
با همه لاف من و ما رو نهفتی در کفن دعویت بیپرده شد آخر که ملزم رفتهای
گرفتم آنکه، نهفتی ز خلق خون مرا خدنگ غمزه خونریزت از کمین پیداست
جهانی ز آن بخار آتش گرفتی دمی پیدا شدی دیگر نهفتی
دل و جان هر دو بمردند ز رنجوری و ما داروی درد نهفتیم ز بیماری چند
خونین جگری بی تو نهفتیم ولیکن از گریه، نگه داشتن راز نیامد
از بس بزبان آمد و از دوست نهفتیم شد جوهر آیینه، سخن لوح زبان را
فسون دیو را از دل نهفتیم برای گرگ، آهو پروراندیم
ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
همانا نافهٔ چینی نهفتی زیر هر چینی و یا آهوی تاتاری به هر تاری نهانکردی
دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش وانگه نهفتی از نظر من جمال خویش