معنی کلمه هفت اورنگ در لغت نامه دهخدا
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت بدیدار بود هفت اورنگ.فرخی.خزینه های پر از بس درم چو پروین پر
همی پراکند از بس عطا چو هفت اورنگ.فرخی.بدان امید که روزی به دست گیرد شاه
چو پهنه گهرآگین شده ست هفت اورنگ.فرخی.به هفت اورنگ روشن خورد سوگند
به روشن نامه گیتی خداوند.نظامی.جهاندار مهین خورشید آفاق
که زد بر فرق هفت اورنگ شش طاق.نظامی.هفت رنگ است زیر هفت اورنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ.نظامی.جهان با موکبش ره تنگ دارد
علم بالای هفت اورنگ دارد.نظامی.- هفت اورنگ کهین ؛ دب اصغر یا بنات النعش صغری. ( یادداشت مؤلف ).
- هفت اورنگ مهین ؛ دب اکبر یا بنات النعش کبری. ( یادداشت مؤلف ).
|| کنایه از هفت آسمان هم هست. ( برهان ).