هف

معنی کلمه هف در لغت نامه دهخدا

هف. [ هََ ] ( اِ ) کارگاه جولاهی. ( برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. ( سروری ). || و بعضی شانه جولاهی را گفته اند. ( برهان ).
هف. [ هََ ف ف ] ( ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
هف. [ ] ( علامت اختصاری ) در منطق رمز است از «هذا خلف ». ( یادداشت مؤلف ).
هف. [ هَِ ف ف ] ( ع ص ، اِ ) کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد. || ابر تنک بی آب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کفچلیزهای بزرگ.( منتهی الارب ). وعامیص الکبار. ( اقرب الموارد ). || مرد سبک. ( منتهی الارب ). || شهد تنک. ( منتهی الارب ): شهدة هف ؛ که در آن عسل نباشد. ( اقرب الموارد ). || لانه سبک کم عسل یا بی عسل. || هرچیز سبک میان کاواک. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه هف در فرهنگ معین

(هَ ) (اِ. ) کارگاه جولاهی .

معنی کلمه هف در فرهنگ عمید

۱. کارگاه بافندگی.
۲. شانۀ بافندگی.

معنی کلمه هف در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- کارگاه جولاهی دستگاه نساجی بفتری . ۲- شان. جولاهی .
کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد ابر تنک بی آب

معنی کلمه هف در ویکی واژه

کارگاه جولاهی.

جملاتی از کاربرد کلمه هف

هفت بحر ار بفزایند و به هفتاد رسند بود او را به گه عبره به زیر زانو
بهر هفته بخور شیرین و چربی درین معنی مکن با نفس حربی
استان بوشهر با ۵/۲۳۱۶۷ کیلومتر مربع وسعت حدود ۴/۱ درصد از مساحت کل کشور را به خود اختصاص داده و از این لحاظ هفدهمین استان کشور محسوب می‌گردد.
بمن ده، که کرمان بدود و بداد ستانم بیک هفته از هفت واد
ز هفت اقلیم باید انتخابی که زیبد همچو کشمیرش خطابی
چو از حبس این چار ارکان گذشتم طربگاه جز هفت طارم ندارم
شوخی پرواز او بال گرفتاری خوش است می کنم در کنج عزلت سیر هفت اقلیم را
بیامد فرستاده با او بگفت که ایدر ترا نیست جای نهفت
از امر سالار عجم فرمانروای ملک جم فصل ادب اصل کرم کهف امل حرز امان
چو شیران جنگی بکشت او برفت سواری سرافراز با یار هفت
خدایگانا هر ساعتم ز هفت افلاک عقوبتی و عذابی رسد به هفت اندام