معنی کلمه هشیار در لغت نامه دهخدا
به هر سو دو موبد بُدی کاردان
رَدی پاک و هشیار و بسیاردان.فردوسی.چو زنهار دادم نسازیم جنگ
جهان نیست بر مرد هشیار تنگ.فردوسی.چو سالار هشیار بشنید تفت
برِگاه خسرو خرامید و رفت.فردوسی.هر آنگاهی که باشد مرد هشیار
ز سوراخی دو بارش کی گزد مار؟فخرالدین اسعد.کی پسندند هرگز این مستان
کار این عاقلان که هشیارند.ناصرخسرو.جزشکار مردم هشیار هیچ
نیست چیزی کار این پَرّان عقاب.ناصرخسرو.گر هیچ خرد داری و هشیاری و بیدار
چون مست مرو بر اثر او به تمنا.ناصرخسرو.دلم از نیک و بد رمان باشد
زآنکه هشیار بدگمان باشد.سنائی.شیر هشیار از سگ وحشت فزا برتافت رو
نور جبهه شور عوّا برنتابد بیش از این.خاقانی.صنم تاشرمگین بودی و هشیار
نبودی بر لبش سیمرغ را بار.نظامی ( خسرو و شیرین ص 130 ).زمانی بود و گفت ای مرد هشیار
چه می دانی کنون تدبیر این کار؟نظامی.زمام عقل به دست هوای نفس مده
که گرد عشق نگردند مردم هشیار.سعدی.بدان رانیک دار ای مرد هشیار.سعدی ( گلستان ).ترکیب ها:
- هشیاربخت . هشیار برخاستن. هشیاردل. هشیارسر. هشیار شدن. هشیارمرد. هشیارمغز. هشیارمغزی. هشیاری. رجوع به این مدخل ها شود.
|| مواظب. مراقب :
دژ و خویشتن را نگهدار باش
شب و روز بیدار وهشیار باش.فردوسی.نامه ها رفت به کالنجار با مجمزان تا هشیار و بیدار باشد. ( تاریخ بیهقی ). سلطان آواز داد: هشیار باشید ای سالاران. ( تاریخ بیهقی ). پس از این هشیارتر و خویشتن دارتر باش. ( تاریخ بیهقی ). || ضد مست. به هوش آمده از مستی. ( یادداشت مؤلف ) :
هوش از سرشان برده همی مستی غفلت
ویدون شده زآن مستی غفلت همه هشیار.فرخی.ای مفتی شهر از تو پرکارتریم
با این همه مستی از تو هشیارتریم.