هستن
معنی کلمه هستن در فرهنگ معین
معنی کلمه هستن در فرهنگ عمید
معنی کلمه هستن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه هستن در ویکی واژه
وقوع داشتن، حاصل بودن.
جملاتی از کاربرد کلمه هستن
خمار عشق و رنگ عشق او هستند می گویی یکی در چشم او ساحر یکی بر روی من زرگر
گر ز شام اند و روم در ظاهر همه هستند سر آن طاهر
کنون ایشان بهر جائی که هستند ز بهر بندگی کردن نشستند
شاها عصر جز تو هستند ظلم پیشه اینجا سپید دستند، آنجا سیاه دفتر
چنانت عاشقان در نیست هستند هنوزت عاشق عهد الستند
بندگان یکجا اسیر این خواجگان در گرو هستند در سیصد دکان
خطی داد گردون به اقبال او که هستند سیارگان در ضَمان
ز ترک و دیلم اندر لشکرت هستند مردانی خروشان همچو پیل مست و جوشان همچو شیر نر
پیران این زمان را، چون معتقد نباشیم؟ هستند گرچه ناپاک، دارند پاک مالی!
امامان قطب را همچون دو دستند که در جنبین او پیوسته هستند