هست و نیست

معنی کلمه هست و نیست در لغت نامه دهخدا

هست و نیست. [ هََ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کون و فساد. بودونبود. رجوع به ترکیب های مدخل هست شود. || تمام دارایی. مایملک : هست ونیست من همین خانه است ؛ جز این چیزی ندارم. ( یادداشت به خط مؤلف ).

معنی کلمه هست و نیست در فرهنگ معین

(هَ تُ )(اِمر. )(عا. )همة موجودی و دارایی .

معنی کلمه هست و نیست در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- وجودوعدم . ۲- سبب وایجاب . ۳- دارایی وتهیدستی ثروت وفقر. ۴- دارایی مایملک کل موجودی : (( دیشب منزل ما رادزد زد وهست ونیستمان رابرد. ) )

معنی کلمه هست و نیست در ویکی واژه

(عا.)
همة موجودی و دارایی.

جملاتی از کاربرد کلمه هست و نیست

آن دوست را به هستی ما التفات نیست تا هست و نیست صرف شود بر سؤال دوست
چون هست و نیست نماند بیک قرار آن به کزان بیاد نیاید دل ترا
گر وصل دوست میطلبی هست و نیست را خوش در قمار عشق بیکباره پاکباز
کاین جهان و آن جهان و هست و نیست کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست
هر لحظه هست و نیست شود نفس کاینات فیض خدا چو هرنفس آمد شدی کند
نمود آشکارا که ایزد یکیست خبر داد از بود و از هست و نیست
بهست و نیست چرا غم خورد کسی ساقی بجان دوست که تا باده هست بیغم باش
استاد خلیلی در سال 1346 با دختردایی‌اش، فاطمه خانم ازدواج كرد و چند سال بعد صاحب چهار فرزند به نام‌های رضا، علی، داود و سعید شد. استاد درباره‌ی همسرش نوشته  است: "فاطمه همه‌ی هست و نیست من برای همه‌ی سال‌های زندگی ام. با حضور فاطمه در انجام همه‌ی كارهایم انگار جدی‌تر شده‌ام."
ازویست نیک و بد و هست و نیست همه بندگانیم و ایزد یکیست
غصهٔ بی‌طالعی بین کز فلک درد هست و نیست تسکین ای دریغ
حسن بدان تا کند جلوه گهت بر همه پیرهن هست و نیست، ساخت نهان ترا