هره
معنی کلمه هره در لغت نامه دهخدا

هره

معنی کلمه هره در لغت نامه دهخدا

هره. [ هَُرْ رَ ] ( اِ ) سوراخ کون. ( برهان ). مقعد و نشستنگاه. ( برهان ). کون باشد. ( اسدی ) :
کوهش بسان هره درآورده سر بهم
دشتش بسان شله نهاده زهار باز.روحی ولوالجی.مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمید
دلم ز شله صابوته وز هره تاز.قریع.هره نرم پیش من بنهاد
هم بسان یکی تل مسکه.حکاک.کنم من هره را جلوه ، نکوهم شله را زیرا
که هره درخور جلوه ست و شله درخور جله.عسجدی.|| گیاهی است که در میان گندم وجو روید و غوزه ای دارد کنگره دار مانند غوزه خشخاش و در اندرون آن چند دانه می باشد. ( برهان ). هربنگ. رجوع به هربنگ شود.

معنی کلمه هره در فرهنگ معین

(هِ رِّ ) [ ع . هرة ] (اِ. ) گربة ماده . ج . هرر.
(هُ رُِ ) (اِ. ) مقعد، سوراخ مقعد.

معنی کلمه هره در فرهنگ عمید

مقعد.
گیاهی سمی که در کشتزار جو و گندم می روید و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش دارد.
گربۀ ماده.

معنی کلمه هره در فرهنگ فارسی

(اسم ) هر هربنک .
مونث هر گربه ماده

معنی کلمه هره در دانشنامه عمومی

هره ( به آلمانی: Heere ) یک شهر در آلمان است که در Wolfenbüttel واقع شده است. هره ۱٬۲۰۵ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه هره در فرهنگ معین

معنی کلمه هره در دانشنامه آزاد فارسی

هِرِّه
آجری که از درازا، به صورت عمودی در نما به کار رفته باشد. هِره چینی ـ چیدن آجرها به شکل هره ـ بیشتر در لبۀ بالایی دیوار، مجاور سقف، بالای در و پنجره و برخی پله ها به کار می رود.

معنی کلمه هره در ویکی واژه

(هِ رِّ)
(هُ رِ)
هره (جمع هره‌ها)
گربة ماده.[۱]
هرة
هرر.
مقعد، سوراخ مق[۲]
(معماری) - قرنیز بالایی دیوار - لبهٔ پنجره- به نوعی همان بر آمدگی طاقچه مانند دیوار است[۳]
↑ فرهنگ لغت معین
↑ فرهنگ لغت معین
↑ واژه‌نامه آزاد

جملاتی از کاربرد کلمه هره

زمهمانان او خالی ز مداحان او بی کس نه اندر شهرها خانه، نه اندر بادیه رحله
ز بس ناله ی چنگ و آواز نای همی زُهره از خویشتن داشت پای
شب ولادت فیروز شه مظفر دین چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین
چو بر پشت پیل آن شه نامور زدی مهره در جام و بستی کمر
این شهر از شهرهای مهم قاره آفریقا شناخته می‌شود. از لحاظ اقتصادی و تجاری پیشرفته است.
شکست رونق آیینه را صفای قدح گشوده چهره ز اسرار دل هوای قدح
ال‌جی جی۴ از یک باتری ۳۰۰۰ میلی آمپری لیتیومی بهره می‌برد که زمان استند-بای آن، ۱۵٫۶ روز می‌باشد.
دست در خصل می کنی هش دار مهره در ششدر و حریف دغاست
بهره‌ای گلچین ازین گل‌ها که چیدی کی بری هر یکی را صد هزاران چشم بلبل در پی است
گنجه با شهرهای زیر خواهرخوانده است:
گر این شعله را شیر بیند به خواب خورد بیشه از زهره شیر، آب
نمانده باده بکاسه نه زر بکیسه خدا را برفت سرخی و مانده بجای چهره زردم
نباشد ترا زهره‌ای تیره جان که تا نام ساو آوری بر زبان