هرز. [ هََ ] ( ص ) مخفف هرزه که بیهوده باشد. ( برهان ): علف هرز. گیاه هرز. ( یادداشت به خط مؤلف ). ترکیب ها: - هرز آب . هرز دادن. هرز رفتن. هرز شدن. هرز کردن. رجوع به این مدخل ها شود. || ( اِ ) جایی که آبهای بیفایده در آن جمع شود. ( برهان ). رجوع به هرز آب و هرز رفتن شود. هرز. [ هََ ] ( اِخ ) جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. ( معجم البلدان ). || نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعه هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. ( معجم البلدان ).
۱. آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو. ۲. بی فایده، بی مصرف. ۳. گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند.
معنی کلمه هرز در فرهنگ فارسی
هرزه، بیهوده، یاوه، بیکاره، یاوه گویی، ولگردی ۱-(صفت ) بیهوده هرزه بی حاصل : علف هرز . ۲- هدر. ۳- خراب ضایع : (( این قف هرز است . ) ) ۴- بی قاعده .
جملاتی از کاربرد کلمه هرز
هرزهدر است گفتگو ورنه تأمل نفس پیش برد ز کاروان هر قدمی که پس کشد
عشقم مجنون و هرزهگو میسازد عقلم مفتی شهر او میسازد
شاخ و برک هرزهکردی تیشهاکا درکار داشت قامت خمگشتهٔ ما را به پای ما زدند
از برای خردهای زر جستن آزار من بس عجب میدارم از طبع گهرزای شما
اتوی دوم در ۱۴ آوریل سال ۹۷۲ میلادی در رم با تئوفانو، خواهرزاده ژان یکم، امپراتور بیزانس پیمان زناشویی بست.
نگرفت گرد نُه آسمان سر راه هرزهخرامیام مگرم تأمل نقش پا مژهای به پیش نظر کشد
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
هرزمان عشق توام گوید بطنز به کنم کار تو تا باشد چنین
این مفهوم بر اساس مرزهای شبهجزیرهٔ بالکان است. کشورهای داخل منطقهٔ بالکان عبارتند از:یونان، آلبانی، کوزوو بوسنی و هرزگوین، بلغارستان، مقدونیه و مونته نگرو.
تا چند هرزه از در هر کوچه تاختن یک قطره خون شو و ز گلوی بریده رو
خود گرفتم ساحری شد شاعریت ای هرزهگوی چیست جز «لا یفلح الساحر» نتیجهٔ ساحری
من معذورم اگر شوم هرزه درای با عشق تو عقل کی بماند برجای