هرثم

معنی کلمه هرثم در لغت نامه دهخدا

هرثم. [ هََ ث َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). ج ، هراثم. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه هرثم در فرهنگ معین

(هَ ثَ ) [ ع . ] (اِ. ) شیر بیشه .

معنی کلمه هرثم در ویکی واژه

شیر بیشه.

جملاتی از کاربرد کلمه هرثم

در سال ۲۹۶، وی به کمک برادر خود، لیث، پدر خودرا که اسیر عموی دومی آنها، عمرو بن لیث، بود، فراری داده و بعد از آن به خراسان رفتند و در نزد رافع بن هرثمه پناه گرفتند و بعد از مرگ پدر، به خدمت حاکم خراسان درآمدند ولی بعد از شکست رافع، عمرو، معدل را به اسارت گرفت.
و این حدیث در دل رشید بماند و باز میاندیشید تا علی را چون براندازد. و دولت آل برمک بپایان آمده بود، ایشان را فرود برد، چنانکه سخت معروف است، و رافع لیث‌ نصر سیّار که از دست علی عیسی امیر بود بماوراء النّهر نیز با وی بسیار گرد آمد و سوی وی رفتند و همه خراسان پرفتنه گشت و چند لشکر را از آن علی عیسی که بفرستاد بشکست تا کار بدان منزلت رسید که از هرون مدد خواست. هرون هرثمه اعین‌ را با لشکری بزرگ بمدد عیسی‌ فرستاد و با وی پوشیده‌ بنهاد و بخطّ خود منشوری دادش بولایت تا علی را بگیرد ناگاه و بند کند و انصاف رعایای خراسان از وی بازستاند و آنگاه وی را ببغداد فرستد و کار رافع را پیش گیرد تا بجنگ یا صلح کفایت کرده آید. و هرثمه برفت و علی را بمغافصه‌ بمرو فروگرفت‌ و هر چه داشت بستد، سپس بسته‌ با خادمی از آن رشید ببغداد فرستاد و خراسان را ضبط گونه‌یی‌ کرد. و هر روز کار رافع قویتر میبود و هرثمه عاجز شد از کار وی تا حاجت آمد رشید را که مایه عمر بآخر رسیده و آن تن درمانده‌ بتن خویش حرکت باید کرد با لشکر بسیار و مأمون پسرش بر مقدّمه وی. درین راه بچند کرّت‌ گفت: دریغ آل برمک! سخن یحیی مرا امروز یاد میآید؛ ما استوزر الخلفاء مثل یحیی‌ . و آخر کارش آن آمد که مأمون تا مرو برفت و آنجا مقام کرد و لشکر را با هرثمه بسمرقند فرستاد؛ و هرون الرّشید چون بطوس رسید، آنجا گذشته شد .
ابومحمد حسن اطروش مشهور به ناصر للحقو ناصر کبیر از فقها، متکلمین، علما، حاکمان و شعرای توانمند در قرن سوم هجری است. شیخ طوسی او را در شمار اصحاب امام هادی آورده‌است. حاکم طبرستان بود و از این رو که بر اثر اصابت شمشیری توسط رافع بن هرثمه در نبردگاه، کر شده بود، به اطروش خوانده می‌شد.