هر

هر

معنی کلمه هر در لغت نامه دهخدا

هر. [ هََ ] ( ص مبهم ) کل. همه. تمام. ( یادداشت به خط مؤلف ). افاده معنی عموم دهد همچون هرجا وهرکس و مانند آن. ( برهان ). ترجمه کل هم هست. ( برهان ). پیش از اسم عام درآید و حکم آن اسم را در همانندان آن تعمیم دهد و نیز بر سر عدد درآید و حکمی را درباره تمام افراد معدود آن ، یکسان سازد :
من سخن گویم تو کانایی کنی
هر زمانی دست بر دستت زنی.رودکی.هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن.رودکی.عاجز شود از اشک و غریومن
هر ابر بهار گاه با بخنو.رودکی.چنان بازگردی ز دشت هری
که بر تو بگریند هر مهتری.فردوسی.برفتند هرمهتری با نثار
ببهرام گفتند کای نامدار.فردوسی.هر روز شادی نو بیناد و رامشی
زین باغ جنت آیین وین کاخ کرخ وار.فرخی.سال و ماه نیک و روز خرم و فرخ بهار
بر شه فرخنده پی فرخنده بادا هر چهار.فرخی.آن که بدین وقت همی کردی هر سال
خزپوش و به کاشانه شو از صفه و فروار.فرخی.بدان رسید که بر ما به زنده بودن ما
خدای وار همی منتی نهد هر خس.عسجدی.تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.منوچهری.فرزانه ای برفت و ز رفتنش هر زیان
دیوانه ای بماند وز ماندنش هیچ سود.لبیبی.تدبیر هر کاری اینک بواجبی فرموده می آید. ( تاریخ بیهقی ).
ز کافور وز عود بد هر درخت
همه زرگیا رسته از سنگ سخت.اسدی.- هر آن ؛ مرکب از هر و اسم اشاره. هر یک. هرکه. هر کس. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.بوشکور.هر آن کز غم جان و بیم گناه
بزنهار این خانه گیرد پناه.اسدی.هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
مدامش باغبان خونین جگر بی.باباطاهر.- هرآن ؛ هرلحظه. هردم. هروقت. ( از ناظم الاطباء ). مرکب از هر و آن به معنی دم و لحظه.
- هرآنجا ؛ هرجا. در هرجا. جایی که :
سپهبد هر آنجا که بدموبدی
سخن دان و بیداردل بخردی.فردوسی.- هرآنچه ؛ هرچیزی که. هرچه. ( یادداشت مؤلف ) :

معنی کلمه هر در فرهنگ معین

(هَ ) [ په . ] (ق . ) کل ، همه ، تمام .
(هَ یا هُ ) (اِ. ) دانه ای که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد.
دری (هَ دَ ) (ص نسب . ) منسوب به هر در. ۱ - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود، هر جایی . ۲ - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .

معنی کلمه هر در فرهنگ عمید

همه، روی هم.
لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی می گویند.
صدای از جا کنده شدن و فروریختن چیزی.
راندن و خواندن گوسفندان.
* هر را از بر ندانستن: [عامیانه، مجاز]
۱. نیکویی را از بدی تمیز ندادن.
۲. چیزی ندانستن، چیزی نفهمیدن.

معنی کلمه هر در فرهنگ فارسی

یا هر را از برتشخیص نیمدهد.
ببیماری هرار مبتلا گردیدن روان شدن شکم کسی چندان که بیمرد .

معنی کلمه هر در دانشنامه عمومی

هر (خواننده). گابریلا ساریمنتو ویلسون ( انگلیسی: Gabriella Sarmiento Wilson. ؛ زادهٔ ۲۷ ژوئن ۱۹۹۷ ) که به طور حرفه ای به نام هر ( انگلیسی: H. E. R. ؛ سرواژ هٔ Having Everything Revealed ) شناخته می شود، خواننده و ترانه نویس آمریکایی است. او از سال ۲۰۰۷ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است. هر در سال ۲۰۱۶ زیر نظر آرسی ای رکوردز با آلبوم چندآهنگه ( ئی پی ) H. E. R. Volume 1 آغاز به کار کرد و چهار ئی پی پس از آن منتشر کرد. نخستین آلبوم گردآوری شدهٔ او، H. E. R. ( 2017 ) که متشکل از قطعاتی از دو ئی پی نخست به علاوه شش ترانه دیگر بود، برای پنج جایزهٔ گرمی نامزد شد و برنده بهترین اجرای آراندبی و بهترین آلبوم آراندبی شد.
دومین آلبوم گردآوری شدهٔ او، من قبلاً او را می شناختم ( ۲۰۱۹ ) نامزدی دریافت پنج جایزه گرمی شد—از جمله آلبوم سال و ترانه سال برای «جای دشوار». در سال ۲۰۲۱، او دریافت کنندهٔ جایزه گرمی ترانهٔ سال برای «نمی تونم نفس بکشم» و جایزهٔ اسکار بهترین ترانه برای «نبرد برای تو» از فیلم یهودا و مسیح سیاه ( ۲۰۲۱ ) بود.

معنی کلمه هر در ویکی واژه

ogni
هر (har)
کل، همه، تمام.
منسوب به هر در.
آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه‌ای رود؛ هر جایی.
بی پایه، بی اساس، بی ربط.
دانه‌ای که در میان گندم روید و خوردن آن ضرر دارد.
خر

جملاتی از کاربرد کلمه هر

هر که را آیینه بی رنگ است نمی داند که من از دل روشن چه زین فیروزه گلشن می کشم
به زنگ جامه تو کس مباد چند ز دور به دیدن تو بهر دیگری خراب شوم
هر که دیدار همایون ترا دید امروز همه شب وسوسهٔ دیدن فردا دارد
رفته زهرا عصمتی در خلوت آل رسول کامده آل علی از فرقت او در فغان
ز بوی تو یک شمه هر هشت جنّت به وصف تو یک آیه این چار دفتر
شهر آرکاداک (به روسی: Аркадак) در کشور روسیه و در اوبلاست ساراتوف واقع شده‌است.
خدمت میر همی کرد ز دل تا از دل خدمت او کند امروز هر آن کو برتر
گر از بهر ملک آفریدت خدای چرا مر تو را میل زی چاکری است
هر چه باید، با خود آورده است ذات کاملش فارغ از کسب کمالات است چون قدوسیان
مخور ز ساده دلی روی دست هم گهران که در شکستن هم همچو موج بیتابند
این که من گفتم زان هر دو فراوان بترست که کف رادش دینار فشاند نه درم