(صفت ) مردبسیار سخن وبیهودهگوی . مرد بسیار سخن و بیهوده گوی
معنی کلمه هذر در ویکی واژه
پریشان گفتن، سخن باطل گفتن. سخن بیهوده. مرد بسیار سخن و بیهوده گوی.
جملاتی از کاربرد کلمه هذر
آه دود آلود من، روزی خرابیها کند هان هذر کن زینهار از آه دود آلود من!
آنرا کهذره ای بود از مهر او به دل یاقوت سان نسوزد جسمش ز آذرا
گر نباشد مدیح را صفتش چه مدیح نکو چه هزل و هذر
و عالمی اندر این دو معنی سرگردانند. گروهی از مدعیان مشتی هذر و هوس و عبارتی از معانی خالی بر دست گرفتهاند، و میگویند که: «گفتار فاضلتر از سکوت»، و گروهی از جهال، که مَناره از چاه نشناسند، سکوت به جهل خود بازبستهاند و میگویند: «خاموشی بهتر از گفتار.» و این هر دو همچون یکدیگر باشند.
آدم را علیهالسلام با آن همه شرف و مرتبه از یک دانه بیش منع نکردند که «و لا تقر با هذره الشجره» چون توفیق امتناع رفیق او نشد در دام عصیان و نسیان افتاد که «و عصی آدم ربه فغوی». چون او را بخود بازگذاشت صفت او «و عصی آدم» بود چون بلطف خودش برداشت سمت او «اصطفی ادم شد. بهشت گامگاه او بود که «ولکم فیها ما تشتهی الا نفس» چون با آدم توفیق رفیق نبود کامگاه او را دامگاه گشت. ابلیس بیک دانه دوصید میکرد که «فاز لهما الشیطان» دنیا دامگاه بود چون توفیق با آدم رفیق شد او را کامگاه آمد بیک کلمه «ربنا ظلمنا» بکام «ثم اجتباه» میرسید.
از وی میآید که گفت، رضی اللّه عنه: «الألسِنَةُ مُستَنطِقاتٌ تحتَ نُطقِها مُستَهلَکاتٌ.» یعنی زبانهای گویا هلاک دلهای خاموش است. این عبارات جمله آفت است و اندر حقیقت معنی هذر باشد. چون معنی حاصل بود به عبارت مفقود نگردد. چون معنی مفقود بود به عبارت موجود نگردد، سوای آن که اندر آن پنداشتی پدیدار آید و طالب را هلاک کند تا وی عبارت را پندارد که معنی است. واللّه اعلم.
چون کسی که از پادشاهی حاجت خواهد خواست همی گوید ایها الامیر؟ و این به قوت همی گوید تا اینها درست گوید و میم امیر درست گوید. شک نیست که مستحق سیلی و مقت بود. و گروهی هر روز ختمی کند و قرآن بهذرمه همی خوانند و همی دوند به سر زبان و دل از آن غافل، و همه همت ایشان آن که تا ختمی بر خویشتن شمرند که ما چندین ختم کردیم و امروز چندین هفت یک قرآن خواندیم و ندانند که این قرآن نامه ای است که به خلق نبشته اند، اندر وی امر و نهی و وعده و وعید و وعظ و تخویف و انذار، می باید که به وقت عید همه خوف گردد و به وقت وعد همه نشاط گردد و به وقت مثل همه اعتبار گردد و به وقت وعظ همه گوش گردد و به وقت تخویف همه هراس گردد و این همه احوال دل است، بدان که بر سر زبان همه جنباند اندر آن چه فایده باشد؟