هدینه
معنی کلمه هدینه در فرهنگ معین
معنی کلمه هدینه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه هدینه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه هدینه
«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» یعنی «هر که در راه ما جهد و سعی کرد ما راه و منزل خود را به او می نمائیم» «من طلب شیئا و جدّ وجد» یعنی «هر که در طلب چیزی برآمد و کمر اجتهاد در آن بر میان بست البته آن را می یابد»
ووی بر گفته استوار و بر محال قادر و عقل در، و عاجز و وی در ملک کالک، و در حکم عادل، و در قضا سابق و بخبرت خلق و معاملت ایشان عالم و اوست باری و خالق، که هم قاهر است و هم غافر لایسئال عما یفعل فللّه الحجة البالغه و هوالغفار النافع و اهادی، فمنهم شقی و سعید و من لم یجعل اللّه له نور فماله من نور والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا فاما من اعطی واتقی الی آخره واعاقبة للمتقین و انا لا نضیع اجر المحسنین.
«و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین» یعنی «عبادت خدا را کن تا آن سبب شود که یقین از برای تو حاصل گردد» «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبنا» یعنی «هر گاه کسی در راه ما سعی و کوشش نماید ما راه را به او می نماییم».
بدان که هیچ راهی که آدمی در وی قدم زند نیکوتر و پاکتر از مجاهدت نیست. و مجاهدت مخالفت است هر چیزیرا که رقم انسانیت بر وی باشد و ثمرهٔ او راه نمودن است به حق تعالی، «والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا». چون کسی برای او همه چیزها را دست بدارد، لابد او نیز همهٔ نیکوییها به وی رساند. قالرسول اللّه : «من کان للّه، کان اللّه له» و هر راه که آدمی بر آن رود وی را در آن طمع باشد و هوای او در آن مجال یابد و نفس اورا در آن نصیب بود، الا راه مجاهدت که هوا در دیگر راهها زنده باشد و در مجاهدت بمیرد. پسمجاهدت سبب عزل انسانیت است و تخم کشف اسرار حقیقت.
شریف زاده گفت: جمال شرطی معتبر و سببی موکد است ادراک سعادت را و حصول عز و نعمت را؛ و امانی جز بدان دالت تیسیر نپذیرد. پسر بازرگان گفت: منافع رای راست و فواید تدبیر درست بر همه اسباب، سابق است، و هرکهرا پای در سنگ آید انتعاش او جز به نتایج عقل در امکان نیاید. برزگر گفت: والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، برکات کسب و میامن مجاهدت، مردم را در معرض دوستکامی و مسرت آرد و به شادکامی و به هجت آراسته گرداند و هرکه عزیمت بر طلب چیزی مصمم گردانید هر آینه برسد.
پس کسانی که پنداشتند که روح قدیمی است غلط کردند و کسانی که گفتند که عرض است هم غلط کردند که عرض را به خود قیام نبود و تبع بود و جان اصل آدمی است و همه قابل تبع وی است عرض چگونه بوده باشد؟ کسانی که گفتند جسم است هم غلط کردند که جسم قسمت پذیر بود و جان قسمت پذیر نیست اما چیزی دیگر هست که آن را روح گویند و قسمت پذیر است و لیکن آن روح ستوران نیز باشد، اما روح که ما آن را دل می گوئیم، محل معرفت خدای تعالی است و بهایم را این نباشد و این نه جسم است و نه عرض، بلکه گوهری است از جنس گوهر فرشتگان و حقیقت وی شناختن، دشوار بود و در شرح کردن آن رخصت نیست و در ابتدای رفتن راه دین، بدان معرفت حاجت نیست، بلکه اول راه دین مجاهدت است و چون کسی مجاهدت به شرط بکند، خود این معرفت وی را حاصل شود، بی آنکه از کسی بشنود و این معرفت از جمله ی آن هدایتی است که حق تعالی گفت: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» و کسی که مجاهدت هنوز تمام نکرده باشد، با وی حقیقت روح گفتن روا نباشد اما پیش از مجاهدت لشکر دل را بباید دانست که کسی که لشکر دل را نداند جهاد نتواند کرد.