شمشیر تو اندر دل چون سنگ عدویت مانند سنانی که دهد جای مسن را
به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمیآید زمان غصه بیایام مستی سر نمیآید
گفت عهد تورا ندارم استوار عهد و سوگند تو نبود برقرار
زاهدا دست از من مسکین بشو طشت من افتاد از بام این درنگ
گرفتار گردیم پیش شدید ولیکن به ما بد نخواهد رسید
وصل ارچه که دیده را منوّر دارد کام دل را چو شهد و شکّر دارد
شاهد حال است خالت کزرهی بوسه ئی پذرفته ئی دوش ای پسر
نگفتمت که: منه دل برین خراب آباد؟ که بر کف تو نخواهد شد این خراب آباد
این اصل در سال ۱۸۹۴ میلادی، توسط تئودور شایم فلوگ اتریشی کشف شد و از آن زمان به نام وی ثبت شد. اصل شایم فلوگ بهطورکلی برای عکاسی حرفهای از اجسام یا جاهایی که از یک خط عرضی (بلند یا کوتاه) برخوردارند، یا جاهایی که صحنهآرایی آنها در کنترل کامل عکاس است، نتایج درخشانی به دست میدهد.
از خاموشیم کار رسیدست بجان فریاد که خامشی مرا خواهد کشت
درگذر از ذکر و زهد و قیل و قال درد را بگزین ز بیدردی بنال