هاماوران

معنی کلمه هاماوران در لغت نامه دهخدا

هاماوران. [ وَ ] ( اِخ ) ( از: هاماور ( =هماور ) [ از عربی «حمیر» نام قبیله ساکن یمن ] + ان ، پسوند مکان ) به عقیده نلدکه ، منظورهمان سرزمین غرب ایران است که عرب حمیر گفته. ( لغات شاهنامه تألیف شفق ص 263 ). بلاد یمن را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ): کاوس پس از لشکرکشی بسوی مازندران و در آنجا اسیر دیوها شدن و بالاخره بواسطه رستم رهائی یافتن و مازندران را تصرف نمودن ، قصد تسخیر هاماوران نمود. در آنجا آوازه حسن جمال سودابه دختر پادشاه هاماوران به گوش وی رسیده او را خواستگاری کرده به زنی گرفت. طبری سودابه را دختر پادشاه یمن مینویسد. مسعودی مینویسد: کیکاوس نخستین پادشاهی بود که پایتخت خود را از عراق به بلخ نقل داد و در عراق از برای ستیزگی با خدا، بنائی برپا کرده بود. یمن را او خراب کرد پادشاه یمن موسوم به شمربن یوعش به جنگ وی شتافت و کیکاوس را گرفتار کرده به زندان انداخت اما سُعدی ̍ دختر پادشاه یمن عاشق کیکاوس شده رنج زندان رااز او بکاهید پس از چهار سال رستم او را از زندان برهانید و با زنش سُعدی ̍ به مملکتش برگشت و پسری از او به دنیا آمد موسوم به سیاوخش. چنانکه ملاحظه می شود سُعدی ̍ که در شاهنامه سودابه شده نزد مسعودی هم دخترپادشاه یمن است جز اینکه بر خلاف مشهور سیاوش پسر سودابه تصور شده است. نظر به تعریفی که از هاماوران یاهماوران و ممالک متحد وی مصر و بربر در جنگ بضد کاوس در شاهنامه شده قهراً منتقل میشویم که هاماوران باید مملکت قوم قدیم حمیر و یمن حالیه باشد. مندرجات بندهشن بزرگ هم ممد بر این است ، در جائی که مینویسد: در عهد کیکاوس دیوها قوی شدند و اُشنر کشته شد. دیوها کیکاوس را بر آن داشتند که به آسمان صعود کند. اماسرافکند به زمین افتاد و فر شاهی از او جدا گشت. پس از آن در خاک شَمْبْران با بزرگان و سران به زنجیر بسته شد. دیوی بود موسوم به زنگیاب که زهر در چشم داشت و از مملکت عربها آمده بود و در ایران پادشاهی یافت و هرکه با دیدگان بد نگاه میکرد میکشت. ایرانیان افراسیاب را به کشور خود خواندند افراسیاب این زنگیاب را کشت و خود در ایران پادشاهی نمود. بسیاری از ایرانیان را گرفته به ترکستان فرستاد. ایران را ویران کرد تا اینکه رستم از سیستان برخاسته جامه رزم پوشیده پادشاه شمبران را دستگیر کرد و کیکاوس را از اسارت برهانید. آنگاه به جنگ افراسیاب شتافت و او را شکست داد و به ترکستان راند، اما بواسطه مغلطه سوتاپیه که زن کیکاوس بود سیاوخش به ایران بازنگشت و به نزد افراسیاب رفت و بدو پناه آورد و به نزد کیکاوس برنگشت. دختر افراسیاب را به زنی گرفت. کیخسرو از او به وجود آمد. سیاوخش در آنجا کشته شد. کیخسرو افراسیاب را کشت و به گنگ رفت و پادشاهی به کی لهراسب برگذار نمود، وقتی که گشتاسب سی سال پادشاهی کرد این هزاره به پایان رسید. آنگاه هزاره چهارم آغاز کرد در این هزاره زرتشت آئین اهورمزدا پذیرفت و آن را به گشتاسب نمود که آن را بپذیرفت و مجری ساخت و جنگ شگفت آمیزی به ضد ارجاسب کرد. ایران و آن ایران [ انیران ] ( ایران و خارجه ) به جنگ درافتادند. شکی نیست که هاماوران شاهنامه و شمبران بندهشن بزرگ هر دو یک مملکت است. مارکوارت مینویسد که شمبران بندهشن بزرگ را باید سمران خواند، چنانکه در فهرست شهرها آمده است ، مملکت یمن را که در میان سنوات 562-572 م. خسرو انوشیروان گرفت ، در قدیم نزد ایرانیان چنین نامیده میشده است. ( سمران ). ابن خرداذبه نیز عنوان پادشاه یمن را سمدارشاه ( باید سمران شاه خواند )درج کرده و ابن الفقیه به نقل از ابن الکلبی ساکنین بربر یمن را سامران ضبط کرده است. ( یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 227-229 ). بلاد یمن را گویند، چنانکه حکیم فردوسی گفته در قضیه کیکاوس با هاماوران :

معنی کلمه هاماوران در فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) نام کشور یمن .

معنی کلمه هاماوران در فرهنگ فارسی

نام قبیله ای ساکن یمن پسوند مکان . بعقیده نلدکه منظور همان سرزمین غرب ایران است که اعراب حمیر میگفته اند.

معنی کلمه هاماوران در دانشنامه آزاد فارسی

هاماوَران
در شاهنامۀ فردوسی، سرزمینی که ایرانیان و تورانیان چندبار در آن جا نبرد کردند. جای این سرزمین یا کشور به درستی معلوم نیست . شاید هاماوران نام کشوری است در جنوب ایران و احتمالاً یمن . کِیکاوس پس از چند سفر جنگی به هاماوران رفت و سودابه دختر شاه آن جا را به زنی گرفت . اما بعد، کیکاوس و همراهان به نیرنگ شاه هاماوران به بند شدند تا رستم آنان را رهانید.

معنی کلمه هاماوران در ویکی واژه

~ نام کشور یمن
~ از کشورها و قبایل ناشناخته برای ایرانیان تا زمان کیکاووس بود و کیکاووس پس از فتح مازندران آنجا را متصرف و با سودابه دختر شاه هاماوران ازدواج کرد. گشایندهٔ بند هاماوران ..... ستانندهٔ مرز مازندران

جملاتی از کاربرد کلمه هاماوران

ز هاماوران زان پس اندیشه کرد که آشوب خیزد پرآواز و درد
ازان پس کجا شد بهاماوران ببستند پایش ببند گران
به کشتی و زورق سپاهی گران بشد تا سر مرز هاماوران
به پیمان که کاووس را با سران بر رستم آرد ز هاماوران
ز کاوس در جنگ هاماوران به تنها برفتم به مازندران
شنیدستم از نامور مهتران همه داستانهای هاماوران
ز سودابه و رزم هاماوران سخن گفت هرگونه با مهتران
چو دیدش سپهدار هاماوران پیاده شدش پیش با مهتران
چو بشنید ازو شاه هاماوران دلش گشت پر درد و سر شد گران
ز کشته زمین گشت مانند کوه همان شاه هاماوران شد ستوه