معنی کلمه هارون در لغت نامه دهخدا
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
که بر کمرگه هارون جلاجل است صواب.خاقانی.کآسمان را به حکم هارونیش
ز اختران زنگل روان بستند.خاقانی.چرخ هارون کمردارش و چون هارونان
ز انجمش زنگله ها در کمر آویخته اند.خاقانی.هارون صدر اوست فلک زآنکه انجمش
هر شب جلاجل کمر است از زر سخاش.خاقانی.هارون تو ماه وز ثریاش
شش زنگله در میان ببینم.خاقانی.دید که در لشکرش قیصر هارون شده ست
زآن کله زهره ساخت زنگل هارون فلک.خاقانی. || پاسبان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
سام نریمان چاکرش ، رستم نقیب لشکرش
هوشنگ هارون درش ، جم حاجب بار آمده.خاقانی.هفت هارون بر در سلطان غیب
از چه سان فرمان روان دانسته اند.خاقانی.آذین باغ دولت و هارون درگهت
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است.خاقانی.صفوةالدین زبیده عجم آنک
دهر هارون آستانه اوست.خاقانی.جلاجل زنان گفت هارون شاه
که شه تاجور باد و دشمن تباه.نظامی.سخائی که اگر مزرعه دنیا را به اقطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد و اگر جمله خزائن قارون به هارونی بخشد، آن در حوصله او قدر کنجدی نگنجد. ( المضاف الی بدایع الازمان فی وقایع کرمان چ عباس اقبال ص 25 ). || نقیب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ). || شاطر. ( حاشیه برهان قاطعچ معین ) ( آنندراج ).
هارون. ( اِ ) فروماندگی و حیرت ، و این لغت عجمی است ، اما فارسی نیست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
هارون. ( اِخ ) نام برادر بزرگ موسی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). نام پیغمبری معروف. ( دهار ). نام پیغمبری که برادر کلان موسی بود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || اولین کشیش و روحانی بزرگ عبریها. ( قاموس کتاب مقدس ). || نام خلیفه بغداد که هارون الرشید میگفتند. ( آنندراج ). رجوع به هارون بن عمران و هارون الرشید شود.
- هارون رای :