نیم چرخ

معنی کلمه نیم چرخ در لغت نامه دهخدا

نیم چرخ. [ چ َ ] ( اِ مرکب ) نوعی از کمان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). کمان تخش. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) : وزن کمان بلندترین ششصد من نهاده اند و مر آن را کشکنجیر خوانده اند و آن مر قلعه ها را بوده فروترین یک من بود و مرآن را بهر کودکان خرد سازند و هرچه از چارصد من تا دویست وپنجاه من چرخ بود، هرچه از دویست وپنجاه من فرودآید تا به صد من نیم چرخ بود و هرچه از صد من فرود آید تا به شصت من آن کمان بلند بود. ( نوروزنامه ). نیزرجوع به تخش و چرخ در این لغت نامه شود :
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
خدنگ پیش به زه کرد و نیم چرخ به چنگ.فرخی.در ملک خنجر ملک و نیم چرخ او
بحری است پر جواهر و چرخی است پرشهاب.مختاری.گردن چو نیم قوس و در آهنگ تک چنان
کز نیم چرخ وهم جهد ناوک کمان.اثیر.از نیم چرخ خویش پرانید بر هوا
با کرکسان چرخ پر کرکس و خدنگ.سوزنی.شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی
چو نیم چرخ بر این چرخ عشوه گر سازد.مجیر.

معنی کلمه نیم چرخ در فرهنگ معین

(چَ ) (اِمر. ) نوعی کمان .
(اِمر. ) (عا. ) برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.

معنی کلمه نیم چرخ در فرهنگ عمید

نوعی کمان تیراندازی.

معنی کلمه نیم چرخ در ویکی واژه

(عا.)
نوعی کمان.
برخاستن از روی زمین نه به کمال به نحوی که بدن خمیده نماید.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم چرخ

چرخ دوار ار بفرمانت نگردد ساعتی نیم چرخ تو بدست چرخ دوار تو باد
ما جهانی را بدو زنده کنیم چرخ را در خدمتش بنده کنیم
صفت چرخ کمائی که به بازوی شه است نیم چرخ ست که او نام نهاده ست کمان
گر ندیدی نیم چرخی در کف ماه تمام بنگرش در دست آن کو هست ملت را جلال
شود به صورت کفگیر چرخ پنگانی چو نیم چرخ برین چرخ عشوه گر سازد
بر من زمانه کرد هنرها همه وبال وز غم بریخت خون جوانیم چرخ زال
ما که چو پرگار قدم می‌زنیم چرخ برین نقطه غم می‌زنیم