نیم رخ

معنی کلمه نیم رخ در لغت نامه دهخدا

نیم رخ. [ رُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) تصویر یک چشمی ، چرا که آن نصف چهره را دارد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کنایه از نیم رخساره باشد که مصوران تصویر یک چشمی به نگار درمی آرند. ( فرهنگ خطی ).تصویر یا عکس که از پهلو نقاشی یا عکاسی شده باشد وفقط نیمی از صورت شخص را نشان دهد، مقابل تمام رخ. عکسی که یکی از دو طرف روی را بنماید. || نصف صورت. کنار صورت. ( ناظم الاطباء ). || منظره هر چیز از یکی از جانبین. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه نیم رخ در فرهنگ معین

(رُ )(اِمر. ) ۱ - نصف چهره . مق تمام رخ . ۲ - منظرة هرچیز از جانبین .

معنی کلمه نیم رخ در فرهنگ عمید

۱. نیمۀ صورت.
۲. (صفت ) ویژگی عکس یا تصویری که نصف صورت را نشان بدهد.

معنی کلمه نیم رخ در فرهنگ فارسی

نیمه صورت، عکس یاتصویری که نصف آن مشخص باشد

معنی کلمه نیم رخ در فرهنگستان زبان و ادب

{profile} [روان شناسی] طرحی کلی از ویژگی های شخصیتی فرد

معنی کلمه نیم رخ در ویکی واژه

نصف چهره. مق تمام رخ.
منظرة هرچیز از جانبین.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم رخ

چه جفاها که کشیدیم به شبهای فراق تا که یکبار، ببینیم رخ صبح وصال
گر بیابیم دلی، بر سر کویت یابیم ور ببینیم رخی، در دل بینا بینیم
بامیدی که ببینیم رخت در دم مرگ روزگاریست که در راه اجل منتظریم
ز لطف خواجه اگر نیم رخصتی یابد به باغبانی اید ز خلد رضوانت
بیرون کنیم رخت گل آلود جسم را سر پا برهنه بر فلک آبگون رویم
سیر ببینیم رخ همدگر ناشده ما از رخ و از تن جدا
تا نستانیم رخصت از پروانه در خانه خود چراغ روشن نکنیم
یار را گفتم بدیدم نیم رخسارت به خواب گفت خواب نیمهٔ ماه است و بی تعبیر نیست
هر گه که ببینیم رخ سیراب شهاب وانغالیه گون سنبل پرتاب شهاب