نیم دست

معنی کلمه نیم دست در لغت نامه دهخدا

نیم دست. [ دَ ] ( اِ مرکب ) مسند کوچک. ( رشیدی ) ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تخت خرد. مسند خرد. ( فرهنگ خطی ). چه ، دست به معنی صدر و مسند عالی است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
دست آفت بدو چگونه رسد
که در او نیم دست دستور است.انوری ( از انجمن آرا ).|| نصف واحد کامل از چیزی مانند نیم دست صندلی یعنی سه صندلی. ( از فرهنگ فارسی معین ). نیمی از یک دست ابزار خانه. رجوع به دست شود.

معنی کلمه نیم دست در فرهنگ معین

(دَ ) (اِمر. ) تخت ، مسند کوچک .

معنی کلمه نیم دست در فرهنگ عمید

۱. تخت، مسند: دست آفت بدو چگونه رسد / تا در او نیم دست دستور است (انوری: ۶۷ ).
۲. [قدیمی] نیمکت.

معنی کلمه نیم دست در فرهنگ فارسی

تخت، مسند، نیمکت

معنی کلمه نیم دست در ویکی واژه

تخت، مسند کوچک.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم دست

گاه آنست که سرمست در یار زنیم دست در دامن آن دلبر عیار زنیم
ما لب خشک قناعت لب نان می دانیم دست شستن ز طمع آب روان می دانیم
زنیم دست ارادت بدامن آنکو بخاک پای عزیزان جبین خود سوده
آن دست ز روی خویش برگیر تا گل چینیم دسته دسته
من چو نیم دستخوش آسمان کی برم از گردش او دستبرد
تا برافشانیم دست از بود خویش بر مراد یار خشم آلود خویش
وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی بالین کنیم دستِ ز دنیا بریده را
تو مگو مطرب نیم دستی بزن تو بیا ما خود تو را مطرب کنیم
سرو لرزان شد و زان طعنه به گل گفت که من پای برجایم و همچون تو نیم دست‌گذار
روزی که زنی تو کوس و نایی ما نیز زنیم دست و پایی