نیم خورده

معنی کلمه نیم خورده در لغت نامه دهخدا

نیم خورده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آنچه از غذا در ظرف بماند. باقی مانده غذا. ( ناظم الاطباء ). نیم خورد. پس مانده. بازمانده. سؤر. ته مانده. وامانده. فضله خوان. دهن زده. بقیه و پس مانده خوراکی که دیگری قدری از آن خورده است :
نخورد شیر نیم خورده سگ
ور به سختی بمیرد اندر غار.سعدی.قنقرات خاتون گفت قدری طعام نیم خورده بی بی به من دهید تا بخورم و به تبرک بخانه برم. ( تذکره دولتشاه ).
عقل که پرورده شد ز میده هارون
کاسه نلیسد ز نیم خورده هامان.تقوی ( از یادداشت مؤلف ).|| کنایه از زنی که دیگران به وصلش رسیده اند. دستمالی شده : گفت کنیزک را با سیاه بخش که نیم خورده او هم او را شاید. ( گلستان ). || خاییده شده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || گندم برشته شده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نیم خورده در فرهنگ معین

(خُ دِ ) (ص مف . ) ۱ - باقی ماندة طعام . ۲ - خاییده شده .

معنی کلمه نیم خورده در فرهنگ عمید

خوراکی که از پیش دیگری زیاد آمده باشد، غذای پس مانده.

معنی کلمه نیم خورده در ویکی واژه

باقی ماندة طعام.
خاییده شده.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم خورده

رسید ضبط تو جایی که گرگ قانع شد به نیم خورده که لطف از سگ شبان دارد
نخورد شیر، نیم خوردهٔ سگ ور بمیرد به سختی اندر غار
ز دل یک لخت دارم نیم خورده جگر بریان کن و خوان تازه گردان
نیست آن بختم که یابم نیم خورده زو شراب لیک می ترسم که آن جرعه کجا خواهد فتاد؟
زوبینش به زخم نیم خورده شخص دو جهان دو نیم کرده
چون پیش کنیم خورده گیری اما با لحن درشت عیبجوئی نکنیم
چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »
روزی نیم خورده می طلبم که بدو وام کرده بگذارم
ازان زلال بقا کآب نیم خورده توست چو خضر هر که خورد ایمن از ممات شود
ساقیا، خون من بخور به تمام می بده، لیک نیم خورده خویش