نیم بند

معنی کلمه نیم بند در لغت نامه دهخدا

نیم بند. [ ب َ ] ( ن مف مرکب ) مایعی که بر اثر حرارت کم هنوز منعقد و بسته و سفت نشده باشد مانند تخم مرغ نیم بند و همچنین مایعی که بر اثربرودت کم هنوز منجمد نشده باشد چون بستنی نیم بند.
- تخم مرغ نیم بند ؛ تخم مرغ که حرارت بدان حد به وی رسد که سفیده آن به رنگ شیر شود ونیم روان باشد بی آنکه سخت شود. نیم پخته. رعاد. ( یادداشت مؤلف ).
|| ناقص. ناتمام. نیمه تمام : دولت یا مجلس نیم بند؛ کابینه ای یا مجلسی که همه اعضای آن هنوز تعیین نشده اند. || نارس. میوه ای که به نضج و پختگی نرسیده است. کال.

معنی کلمه نیم بند در فرهنگ معین

(بَ ) (ص مر. ) ۱ - نه کاملاً مایع و نه کاملاً جامد. ۲ - ناقص .

معنی کلمه نیم بند در فرهنگ عمید

۱. تخم مرغ یا چیز دیگر که خوب پخته و سفت نشده باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] چیزی ناقص و ناتمام.

معنی کلمه نیم بند در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند . ۲ - ناقص : (( در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد . ) ) یا کودتای نیم بند . کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد . یا مجلس نیم بند . مجلسی که بخشی از وکلای آن انتخاب شده و بخشی دیگر انتخاب نشده باشند .

جملاتی از کاربرد کلمه نیم بند

«کابینه نیم بند» خواندی این دولت آبروی‌مندی
اول معنیم داده جام عشق آخر معنیم بند و دام عشق
نیم بند فرمان آز و اَمَل که دل می خراشم به ذوق عمل
گفته ئی ابن یمین نیست بدل عاشق من گر نیم بنده آنکو رخت آراست نیم
اگر ابن یمین گوید که از جانت نیم بنده ازو مشنو که این دعوی پس اقرار انکارست
من و تو هر دو خواجه‌تاشانیم بندهٔ بارگاه سلطانیم
سید بزم خرابات جهان جانیم بندگانیم به درگاه خدا آمده‌ایم
ز خود تهی شده ام تا نوازیم به دمی چو نی اگر کنیم بند بند، نیست غمی
ما به فرمان بت پرستی می کنیم بنده در افعال جز مجبور نیست
طالب وصل نیم بنده فرمان توام بنده را بندگی شاه کفایت باشد