معنی کلمه نیزار در لغت نامه دهخدا
جای انگشت شهادت ز شهیدان نگاه
دشت نیزار شد از بس که خدنگی برخاست.واضح ( از آنندراج ).
نیزار. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. در 15هزارگزی جنوب فریمان و در منطقه کوهستانی معتدل هوایی واقع و 124 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات ، بنشن و شغل اهالی زراعت ، مالداری و قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
نیزار. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. در 60هزارگزی شمال شرقی شادگان و 2هزارگزی شرق راه جاده شادگان به بندر معشور، در دشت گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).، نی زار. [ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جاده قم به اصفهان. در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است. آبش از رودخانه قم و محصولش غلات ، بادام ، توت ، قیسی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعه باباچنار و چنارسوخته جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).