نیرومندی

معنی کلمه نیرومندی در لغت نامه دهخدا

نیرومندی. [ م َ ] ( حامص مرکب ) نیرومند بودن. رجوع به نیرومند شود.

معنی کلمه نیرومندی در فرهنگ عمید

قوه و قدرت، توانایی.

معنی کلمه نیرومندی در فرهنگ فارسی

نیرومند بودن ٠

جملاتی از کاربرد کلمه نیرومندی

در توصیف سوشیانت در می‌آید که: کجایند آنانی که پرتو راستی وجودشان را فرا گرفته، که با نیرومندی برابر دیو کینه جو ایستادگی کنند و به راستی ای مزدا، این چنین کسان‌اند رهانندگان، سوشیانت‌ها که برای به بار نشستن آیین با دیوان و دیوپرستان به پیکار برخاسته‌اند.
یکی از اقدامات محمد پس از هجرت به مدینه، ایجاد آشتی میان این دو گروه بود، و با اتحاد آنها جبهه نیرومندی در مدینه به‌وجود آمد.