نیامد

معنی کلمه نیامد در لغت نامه دهخدا

نیامد. [ ن َ م َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) ادبار. مقابل آمد به معنی اقبال. ( یادداشت مؤلف ): فلان کار آمد نیامد دارد. این علامت نیامد کار است. سرکه انداختن آمد نیامد دارد. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه نیامد در فرهنگ فارسی

ادبار . مقابل آمد به معنی اقبال .

معنی کلمه نیامد در فرهنگستان زبان و ادب

{misrun} [مهندسی مواد و متالورژی] عیبی که می تواند شامل بسیاری از ریختگی های نامطلوبی شود که براثر قطع جریان مذاب ریخته شده در قالب به علت سرد شدن زودهنگام مذاب پدید می آید و سبب پرنشدگی قطعۀ ریختگی در سطوح فوقانی یا قسمت های دور از راهباره ها (ingate ) می شو...

معنی کلمه نیامد در ویکی واژه

عیبی که می‌تواند شامل بسیاری از ریختگی‌های نامطلوبی ‌شود که براثر قطع جریان مذاب ریخته‌شده در قالب به‌علت سرد شدن زودهنگام مذاب پدید می‌آید و سبب پرنشدگی قطعۀ ریختگی در سطوح فوقانی یا قسمت‌های دور از راهباره‌ها (ingate) می‌شود.

جملاتی از کاربرد کلمه نیامد

و آنچه از نیستی به هستی آمد، مر او را هست کننده ای لازم آید که او از محل (باشد) باشد و امکان اندر هستی و وجوب او نیامده باشد، چنانکه اندر هستی مرغ و هست کردن او گفتیم مر آن مرغ را که اندر خایه اندر محل امکان است، از بهر آنکه اگر هست کننده ای باشد که جسم است، اندر محل (باشد) بوده باشد – اعنی روزی ممکن الوجود بوده باشد – (و) مر او را نیز هست کننده ای باید که از محل (باشد)سوی حیز (هست) بیرون آورده باشدش. پس درست کردیم که مر جسم را که حال هستی بر او همی (گذرد و) بوده همی شود و اندر منزلت هستی از محل (باشد)همی آید، هست کننده ای هست که او نه جسم است و چو نه جسم است، اندر محل (باشد) نبوده است و چو اندر محل (باشد) نبوده است، اندر منزلت (بود) نشود البته، بدانچه هستی از او نگذرد، از بهر آنکه بوده نشده است چو چیزهای جسمانی، بل (که) هست است ابدالآبدین و دهرالداهرین.
این هر دو گرد بالش مشکین دیده را شبهاست تا بکار نیامد ز بهر خواب
جهان پر شد از شادمانی و داد کی را نیامد ازان رنج یاد
باد هوا زلطف تو در خاک ره فتاد بر خیره آتشش بر سر اندر نیامدست
گر جان یوسف از عدم این سو نیامده ست آن تن که دیدمش به ته پیرهن چه بود؟
چو لب را کرد ترزان تنگ لاله نیامد بر زمین پای پیاله
بسی عجب نبود گر قرار هست و شکیب که از دیار حبیبت نیامده است پیامی
ذات رومی محرم آمد پاک دل کرباس را امتحان واجب نیامد سفتن الماس را
بهم نیامدن چشم او بخواست چنین چو عین اسم عیانست بر اولوالابصار
درچیده دامنست چو غنچه ز خلق از آنک بیرون ز غنچه چون گل صد پر نیامدست